فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: buys, buying, bought
حالات: buys, buying, bought
• (1) تعریف: to obtain in exchange for money; purchase.
• مترادف: purchase
• مشابه: acquire, gain, obtain, procure
• مترادف: purchase
• مشابه: acquire, gain, obtain, procure
- We need to buy some milk at the store.
[ترجمه دیبا] ما نیاز داریم مقداری شیر از فروشگاه بخریم|
[ترجمه K] ما باید مقداری شیر از فروشگاه بخریم.|
[ترجمه Mostafa] ما نیاز داریم از فروشگاه مقداری شیر بخریم.|
[ترجمه ستایش] ما نیاز به خریدن مقداری شیر از فروشگاه داریم|
[ترجمه ه] ما نیاز به خرید شیر در فروشگاه داریم|
[ترجمه سادات] ما نیاز به خرید مقداری شیر در فروشگاه داریم.|
[ترجمه محمد] باید مقداری شیر از فروشگاه بخریم|
[ترجمه گوگل] باید مقداری شیر از فروشگاه بخریم[ترجمه ترگمان] ما باید مقداری شیر در فروشگاه بخریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She bought him a nice watch for Christmas.
[ترجمه گوگل] او یک ساعت خوب برای کریسمس برای او خرید
[ترجمه ترگمان] براش یه ساعت خوب برای کریسمس خریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] براش یه ساعت خوب برای کریسمس خریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to obtain by way of trade or exchange.
• مشابه: acquire, gain, obtain, purchase
• مشابه: acquire, gain, obtain, purchase
- The candidates are just buying votes with these campaign promises.
[ترجمه اصقر] نامزد کیر می خوره|
[ترجمه گوگل] کاندیداها با این وعده های تبلیغاتی فقط دارند رای می خرند[ترجمه ترگمان] نامزدها تنها با وعده های انتخاباتی خود را می خرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) to accept as valid; believe.
• مترادف: accept, believe, swallow
• مشابه: adopt, agree, confirm, credit, esteem, value
• مترادف: accept, believe, swallow
• مشابه: adopt, agree, confirm, credit, esteem, value
- I won't buy that excuse.
[ترجمه 🌹🌹] این بهانه ها خریدار ندارد|
[ترجمه گوگل] من آن بهانه را نمی خرم[ترجمه ترگمان] من این بهانه را نخواهم خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to give a bribe to.
• مترادف: blackmail, bribe, pay off
• مشابه: fix, grease someone's palm
• مترادف: blackmail, bribe, pay off
• مشابه: fix, grease someone's palm
- They have enough money and power to buy politicians.
[ترجمه گوگل] آنها پول و قدرت کافی برای خرید سیاستمداران دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها پول و قدرت کافی برای خرید سیاستمداران دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها پول و قدرت کافی برای خرید سیاستمداران دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: buy off
عبارات: buy off
• : تعریف: to be a purchaser of goods and services.
• مشابه: trade, treat
• مشابه: trade, treat
- He's always buying, and I'm always trying to save.
[ترجمه ستایش] او همیشه میخرد و من همیشه تلاش میکنم که ذخیره کنم|
[ترجمه گوگل] او همیشه در حال خرید است و من همیشه سعی می کنم پس انداز کنم[ترجمه ترگمان] اون همیشه خرید می کنه و من همیشه سعی می کنم نجاتش بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She travels often because she buys for the department store where she works.
[ترجمه گوگل] او اغلب سفر می کند زیرا برای فروشگاه بزرگی که در آن کار می کند خرید می کند
[ترجمه ترگمان] او اغلب به این دلیل سفر می کند که برای فروشگاه بخش که در آنجا کار می کند، خرید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او اغلب به این دلیل سفر می کند که برای فروشگاه بخش که در آنجا کار می کند، خرید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an act or instance of purchasing.
• مترادف: purchase, sale
• مشابه: acquisition, bargain, investment
• مترادف: purchase, sale
• مشابه: acquisition, bargain, investment
- That was a buy that we really couldn't afford.
[ترجمه گوگل] این خریدی بود که ما واقعاً توان پرداخت آن را نداشتیم
[ترجمه ترگمان] این چیزی بود که ما نمی توانستیم از عهده این کار بر بیاییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چیزی بود که ما نمی توانستیم از عهده این کار بر بیاییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something bought or intended for buying.
• مترادف: commodity, purchase
• مشابه: bargain, goods, merchandise, wares
• مترادف: commodity, purchase
• مشابه: bargain, goods, merchandise, wares
- The car was a good buy.
[ترجمه اشک] ماشین خرید خوبی بود|
[ترجمه ساغر] ماشین خوبی خریدی.|
[ترجمه نازلی] ماشین خوب خرید|
[ترجمه سمیرا] خرید ماشین خوب بود|
[ترجمه گوگل] ماشین خرید خوبی بود[ترجمه ترگمان] ماشین خرید خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید