buttoned

/ˈbətn̩//ˈbʌtn̩/

دکمه تکمه، غنچه، هرچیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، باتکمه محکم کردن

جمله های نمونه

1. he buttoned his overcoat and went out
دکمه های پالتو خود را بست و رفت بیرون.

2. it is embarrassing to be told that one's pants need to be buttoned
آدم خجالت می کشد که به او بگویند دکمه ی شلوارش باز است.

3. The jacket was fastened with a complicated buttoned flap.
[ترجمه گوگل]ژاکت با یک دریچه دکمه دار پیچیده بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]ژاکت را با یک دکمه بسته بسته بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The coat was buttoned up wrong.
[ترجمه گوگل]دکمه های کت اشتباه بسته شده بود
[ترجمه ترگمان] اون کت دکمه اشتباه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He buttoned his collar tightly round his thick neck.
[ترجمه گوگل]دکمه های یقه اش را محکم دور گردن کلفتش بست
[ترجمه ترگمان]یقه پیراهنش را محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've never met anyone so buttoned up.
[ترجمه گوگل]من تا به حال کسی را ندیده بودم که اینقدر دکمه هایش را بسته باشد
[ترجمه ترگمان]تا حالا کسی رو ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report is all buttoned up.
[ترجمه گوگل]گزارش همه دکمه‌ها است
[ترجمه ترگمان]گزارش تمام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mary quickly buttoned her coat.
[ترجمه گوگل]مریم سریع دکمه های کتش را بست
[ترجمه ترگمان]مری به سرعت کتش را تکمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He rolled down his sleeves and buttoned the cuffs.
[ترجمه گوگل]آستین هایش را پایین زد و دکمه های سرآستین را بست
[ترجمه ترگمان]آستین ها را پایین زد و the را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ferguson stood up and buttoned his coat.
[ترجمه گوگل]فرگوسن بلند شد و دکمه های کتش را بست
[ترجمه ترگمان]فرگوسن بلند شد و دکمه های کتش را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I zipped and buttoned my jacket.
[ترجمه گوگل]زیپ کتمو بستم و دکمه هامو بستم
[ترجمه ترگمان]زیپ ژاکتم را بستم و دکمه هایش را بستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The young man slipped on the shirt and buttoned it up.
[ترجمه گوگل]مرد جوان روی پیراهن لیز خورد و دکمه های آن را بست
[ترجمه ترگمان]مرد جوان روی پیراهن لغزید و دکمه را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They buttoned up the job within a short time.
[ترجمه گوگل]آنها در مدت کوتاهی کار را بستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مدت کوتاهی کار را تکمه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I buttoned up my coat; it was chilly.
[ترجمه گوگل]دکمه های کتم را بستم سرد بود
[ترجمه ترگمان]کتم را تا کردم، سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The deal should be buttoned up by tomorrow.
[ترجمه گوگل]این معامله باید تا فردا بسته شود
[ترجمه ترگمان]قرارمون باید تا فردا تموم بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fastened with buttons

پیشنهاد کاربران

بپرس