button up


(خودمانی) زیپ دهان خود را کشیدن، راز داری کردن، لب فروبستن

جمله های نمونه

1. Button up before going out.
[ترجمه گوگل]قبل از بیرون رفتن دکمه ها را فشار دهید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بری، دکمه رو بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He can't do his top button up.
[ترجمه Shahil ramoosh] او نمی تواند دکمه بالایی شو ببنده
|
[ترجمه گوگل]او نمی تواند دکمه بالایی خود را بالا ببرد
[ترجمه ترگمان]اون نمی تونه سرشو بالا نگه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Button up your coat, Nina - it's cold.
[ترجمه Shahil rammosh] دکمه های کتت را ببند نینا، هوا سرد است.
|
[ترجمه گوگل]کتت را دکمه بزن، نینا - سرد است
[ترجمه ترگمان]نی نا، coat را دکمه کن، هوا سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Button up, will you ?
[ترجمه Shahil ramosh] چیزی نگو، میتونی؟
|
[ترجمه گوگل]دکمه بالا، می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]دکمه رو بزن، میشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I will button up my tousers after I put on my shirt.
[ترجمه شهیل راموش] بعد از پوشیدن پیراهنم، دکمه شلوارم را می بندم.
|
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه پیراهنم را پوشیدم دکمه‌های شلوارم را می‌بندم
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه پیراهنم را پوشیدم، دکمه tousers را فشار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hurry and button up your coat otherwise you'll get sick from the cold.
[ترجمه شهیل راموش] عجله کن و دکمه کتت را ببند وگرنه از سرما مریض می شی
|
[ترجمه گوگل]عجله کنید و دکمه های کت خود را ببندید وگرنه از سرما مریض خواهید شد
[ترجمه ترگمان]عجله کن و coat را ببند وگرنه از سرما خسته می شوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We should button up our cost.
[ترجمه خجسته السادات جعفری] ما باید دکمه کتمان را ببندیم. دکمه بستن معنی میده
|
[ترجمه گوگل]ما باید هزینه خود را افزایش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید هزینه مان را افزایش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The shirt does not button up very easily.
[ترجمه شهیل راموش] دکمه این پیراهن خیلی راحت بسته نمی شود.
|
[ترجمه گوگل]دکمه های پیراهن به راحتی بسته نمی شود
[ترجمه ترگمان]این پیراهن خیلی راحت دکمه را فشار نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Will you button up the coat by yourself?
[ترجمه گوگل]آیا خودتان دکمه کت را می بندید؟
[ترجمه ترگمان]خودت این کت را می بندی یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Button up or zip up, then make all clothes neat.
[ترجمه گوگل]دکمه ها را بالا یا زیپ بزنید، سپس همه لباس ها را مرتب کنید
[ترجمه ترگمان]دکمه رو بزن یا خفه شو بعد همه لباسات رو تمیز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rigid headmaster would button up his clothes even on the hottest days.
[ترجمه شهیل راموش] مدیر عصا قورت داده حتی در گرمترین روزها دکمه لباسشو می بست!
|
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه سفت و سخت حتی در گرم ترین روزها دکمه های لباسش را می بستند
[ترجمه ترگمان]مدیر سخت مدرسه حتی در گرم ترین روزه ای زندگی اش دکمه لباسش را می بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Could you please button up your mouth?
[ترجمه شهیل راموش] میشه لطفا دهنتو ببندی؟
|
[ترجمه گوگل]ممکن است لطفاً دکمه دهان خود را ببندید؟
[ترجمه ترگمان]میشه دهنت رو ببندی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Button up your shirts. Don't forget to button or zip up all tops, vests, etc.
[ترجمه گوگل]پیراهن های خود را ببندید فراموش نکنید که تمام تاپ ها، جلیقه ها و غیره را دکمه یا زیپ ببندید
[ترجمه ترگمان]shirts را دکمه کنید فراموش نکنید که تمام تاپ، جلیقه و غیره را ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Button up, will you? I'm talking now.
[ترجمه خجسته] ساکت باش. دارم صحبت میکنم
|
[ترجمه شهیل راموش] میشه ساکت باشی؟ دارم صحبت می کنم.
|
[ترجمه گوگل]دکمه بالا، می خواهید؟ الان دارم حرف میزنم
[ترجمه ترگمان]دکمه رو بزن، میشه؟ الان دارم حرف می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fasten with a button or buttons; close well

پیشنهاد کاربران

This phrase is often used to describe the act of finishing or completing something in a tidy or organized way.
عمل به پایان رساندن یا کامل کردن چیزی به روشی مرتب یا منظم
For example, a teacher might say to their students, “Please button up your assignments and hand them in. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a construction project, a supervisor might instruct the workers, “Let’s button up this section and move on to the next. ”
Someone tidying up their house might say, “I just need to button up the living room before guests arrive. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-completed/
Button - up shirt: پیراهن دکمه ای.
( فعل ) بستن دکمه های لباس
Button up your jacket
گل گرفتن
( اصطلاح ) :
1 - ( غیر رسمی ) : تکمیل / نتیجه گیری/ خاتمه دادن موفقانه چیزی یا کاری.
2 - سرکوب کردن یا مهار کردن چیزی.
3 - چیزی که به دقت برنامه ریزی/ نظارت/اداره و. . شده باشد.
4 - ( غیر رسمی ) : buttoned up: اگر بگویید کسی buttoned up است یعنی معمولاً تمایلی ندارید در مورد احساسات و تفکراتش صحبت کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

https://en. oxforddictionaries. com/definition/button
https://www. dictionary. com/browse/buttoned - up
https://www. collinsdictionary. com/dictionary/english/buttoned - up

بپرس