• : تعریف: (informal) to praise insincerely in hope of reward.
- He was buttering up the teacher for a good grade.
[ترجمه sina] اون داشت برای یه نمره خوب چاپلوسی معلم را میکرد
|
[ترجمه ali] آن پسر برای نمره ی خوب چاپلوسی معلم را می کرد
|
[ترجمه گوگل] او برای نمره خوب معلم را روغن کاری می کرد [ترجمه ترگمان] اون داشت برای یه نمره خوب از معلم استفاده می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The bank has to butter up investors because it is in a fiercely competitive market.
[ترجمه الهه] این بانک باید سرمایه گذاران را راضی نگه دارد، زیرا در یک بازار شدیدا رقابتی قرار دارد.
|
[ترجمه گوگل]بانک باید سرمایه گذاران را تشویق کند زیرا در بازار رقابتی شدید قرار دارد [ترجمه ترگمان]این بانک باید سرمایه گذاران را پرورش دهد زیرا در یک بازار رقابتی به شدت رقابتی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She liked to butter up every new boss she had.
[ترجمه گوگل]او دوست داشت هر رئیس جدیدی را که داشت به کار بگیرد [ترجمه ترگمان]اون دوست داشت هر رئیس جدیدی که داشت رو جمع کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He's always trying to butter up the boss.
[ترجمه سینا قشقایی] او ( آقا ) همیشه دارد سعی می کند چابلوسی رئیس را بکند.
|
[ترجمه گوگل]او همیشه در تلاش است تا رئیس را تقویت کند [ترجمه ترگمان]اون همیشه سعی می کنه که رئیس رو جمع و جور کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Butter up: if you add a teaspoon of oil to butter when frying it will prevent the butter from burning.
[ترجمه گوگل]کره: اگر هنگام سرخ کردن یک قاشق چایخوری روغن به کره اضافه کنید از سوختن کره جلوگیری می کند [ترجمه ترگمان]کره بالا: اگر یک قاشق چای خوری روغن را به کره اضافه کنید در صورتی که سرخ کردن آن، کره را از سوختن منع می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The Bank has to butter up both investors and intermediaries because it is in a fiercely competitive international market.
[ترجمه گوگل]بانک مجبور است هم سرمایه گذاران و هم واسطه ها را تقویت کند زیرا در یک بازار بین المللی به شدت رقابتی قرار دارد [ترجمه ترگمان]بانک باید هم سرمایه گذاران و هم واسطه ها را تامین کند زیرا در یک بازار بین المللی رقابتی به شدت رقابتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. If you can butter up your boss, he won't give you a hard time.
[ترجمه گوگل]اگر بتوانید به رئیس خود کمک کنید، او به شما کار سختی نخواهد داد [ترجمه ترگمان]اگر شما بتوانید رئیس خود را جمع کنید، او به شما اوقات سختی نخواهد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه اعظم] او سخت سعی می کرد پاچه خواری شهردارو بکنه
|
[ترجمه گوگل]او سخت تلاش کرد تا شهردار را به جان بخرد [ترجمه ترگمان]سخت تلاش می کرد که از شهردار کره بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. People have a fine sense of who to butter up.
[ترجمه گوگل]مردم حس خوبی دارند که به چه کسی کره بزنند [ترجمه ترگمان]مردم حس خوبی از اینکه چه کسی کره را کره می دهد دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He is two - faced person, He knows how to butter up those power!
[ترجمه گوگل]او یک فرد دو رو است، او می داند چگونه این قدرت را تقویت کند! [ترجمه ترگمان]او دو - است، می داند چگونه آن قدرت را کره کند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He is two - faced subordinate and knows how to butter up the president!
[ترجمه گوگل]او زیردستان دو رو است و می داند که چگونه رئیس جمهور را کره کند! [ترجمه ترگمان]او دو نفر زیردست است و می داند چگونه رئیس جمهور را کره کند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• suck up, adulate someone in order to gain favor or advantage by behaving obsequiously
پیشنهاد کاربران
تملق کردن ، چاپلوسی کردن ، پاچه خواری کردن Praise too much synonyms : flatter , fawn , adulate
Kiss up Bootlick Nose brown
flatter
خر کردن کسی
پاچه خواری کردن
خودشیرینی کردن چابلوسی کردن
به اصطلاح عامیانه " هندونه زیر بغل کسی دادن" یا همان چاپلوسی کردن. با این قالب butter sb up
سر کسی را شیره مالیدن
تعریف و تمجید کردن از کسی به منظور جلب نظر او یا گرفتن چیزی از او مثلا دانشجو از استاد برای گرفتن نمره تمجید کنه یا براش چایی یا گل بیاره