butcher

/ˈbʊt͡ʃər//ˈbʊt͡ʃə/

معنی: سیاف، قصاب، سلاخ، ادم خونریز، قصابی کردن، سلاخی کردن، کشتن
معانی دیگر: گوشت بر و گوشت فروش، ذبح کردن، آدمکش، کشتارگر، کشتار دسته جمعی کردن، قتل عام کردن، (به شمار زیاد یا با وحشی گری) کشتن، زجرکش کردن، کاری را خراب کردن، بد انجام دادن، در هم ریختن، (قدیمی - عامیانه) دستفروش یا اغذیه فروش (در سینما و ورزشگاه و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone in the business of selling meat.

(2) تعریف: someone who prepares animals for sale as meat by killing or dressing them.
مترادف: meatpacker, slaughterer
مشابه: cutter, trimmer

(3) تعریف: someone who has committed many, or extremely vicious, murders.
مترادف: Bluebeard, cutthroat, homicide, killer, murderer
مشابه: destroyer, exterminator, scourge
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: butchers, butchering, butchered
مشتقات: butcherer (n.)
(1) تعریف: to kill or dress in preparation for sale or use as meat.
مترادف: dress, kill, slaughter

(2) تعریف: to murder viciously or indiscriminately.
مترادف: decimate, kill, massacre, murder, slaughter, slay
مشابه: annihilate, brutalize, eradicate, exterminate, ruin, savage

(3) تعریف: to do badly; bungle.
مترادف: botch, bungle, murder, spoil
مشابه: fumble, hack, mar, muddle

- He butchered that paint job.
[ترجمه من] او در شغل نقاشی بد عمل کرد.
|
[ترجمه گوگل] او آن کار رنگ را قصابی کرد
[ترجمه ترگمان] اون اون رنگ نقاشی رو قصابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the butcher carved out the bones
قصاب استخوان ها را برید و در آورد.

2. the butcher cleaves the meat with a cleaver
قصاب با ساطور گوشت را شقه می کند.

3. the butcher cut a kilogram of meat and gave it to me
قصاب یک کیلو گوشت برید و به من داد.

4. the butcher hacked the carcass in two
قصاب لاشه را دو شقه کرد.

5. the butcher hung the sheep carcass from a hook
قصاب لاشه ی گوسفند را به قلاب آویخت.

6. the butcher of aushwitz prison camp
قصاب بازداشتگاه آشویتز

7. the butcher trimmed the fat off the meat
قصاب چربی (یا پیه) گوشت را برید.

8. some farmers butcher their own meat
برخی کشاورزان گوشت مورد نیازشان را خودشان قصابی می کنند.

9. there was a butcher shop alongside the theatre
یک مغازه ی قصابی مجاور تماشاخانه قرار داشت.

10. i bought a (piece of) roast from the butcher
یک تکه گوشت کبابی از قصاب خریدم.

11. He was as great a butcher as the world has been.
[ترجمه المیرا] او قصاب خوبی در تمام دنیا بود
|
[ترجمه گوگل]او به اندازه دنیا قصاب بزرگی بود
[ترجمه ترگمان]او به اندازه تمام دنیا قصاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The butcher struck off a chop.
[ترجمه گوگل]قصاب یک ریز ریز زد
[ترجمه ترگمان]قصاب از جا کنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Klaus Barbie was known in France as the Butcher of Lyon.
[ترجمه گوگل]کلاوس باربی در فرانسه به قصاب لیون معروف بود
[ترجمه ترگمان]باربی \"باربی\"، به عنوان \"قصاب\" لیون \"معروف بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A butcher needs sharp knives.
[ترجمه گوگل]یک قصاب به چاقوهای تیز نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] یه قصاب به چاقو تیز احتیاج داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The butcher will trust us for the meat.
[ترجمه گوگل]قصاب برای گوشت به ما اعتماد خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]قصاب به خاطر گوشت به ما اعتماد می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The butcher weighed the meat on the scales.
[ترجمه گوگل]قصاب گوشت را روی ترازو وزن کرد
[ترجمه ترگمان]قصاب گوشت را روی ترازو می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was unforgivable, the butcher declared,(sentence dictionary) a cretinous act that had stopped honest people going about their business.
[ترجمه گوگل]قصاب اعلام کرد که این غیرقابل بخشش بود (فرهنگ لغت جملات) اقدامی غیرقابل قبول که باعث شده بود افراد صادق به تجارت خود دست نزنند
[ترجمه ترگمان]قصاب اعلام کرد که این کار نابخشودنی است (فرهنگ لغت)یک قانون cretinous است که مردم شریف را از رفتن به کسب وکار خود منع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاف (اسم)
gunman, butcher, executioner

قصاب (اسم)
butcher, meatman

سلاخ (اسم)
butcher, slaughterer, flayer

ادم خونریز (اسم)
butcher

قصابی کردن (فعل)
butcher

سلاخی کردن (فعل)
slaughter, butcher

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

انگلیسی به انگلیسی

• meat cutter, meat slaughterer, owner of a meat shop; murderer
kill, slaughter (an animal); murder indiscriminately
a butcher is a shopkeeper who sells meat.
a butcher or a butcher's is a shop where meat is sold.
to butcher a lot of people means to kill them in a cruel way.

پیشنهاد کاربران

۱. قصاب ۲. سلاخ ۳. مغازه قصابی. دکان قصابی. قصابی ۴. ذبح کردن. کشتن. کشت و کشتار کردن. سلاخی کردن
مثال:
halal butchers
مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذبح اسلامی
My father is a butcher.
پدر من یک قصاب است.
This derogatory term is used to describe a surgeon who is considered to be incompetent or careless in their surgical techniques.
اصطلاح تحقیرآمیز
جراحی که در تکنیک های جراحی خود ناتوان یا بی دقت است.
...
[مشاهده متن کامل]

**************************************************************************************************
مثال؛
For example, a patient might say, “I would never let that butcher touch me. ”
In a discussion about medical malpractice, someone might mention, “There are some real butchers out there who shouldn’t be practicing. ”
A nurse might express frustration, saying, “I can’t believe that butcher left a sponge inside the patient. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-surgery/
butcher ( n ) ( bʊtʃər ) =a person whose job is cutting up and selling meat in a store, or killing animals for this purpose
butcher
the butchers choose good animals and cut them and present the meat well
گند زدن به ( بدلیل سهل انگاری )
That hairdresser really butchered my hair
آرایشگر جدا به موهام گند زد
قصاب 🇺🇿🇺🇿
A butcher sells meat
قصاب گوشت میفروشد
پاک کردن و خرد کردن گوشت
به نظر من آدم خونریز کلمه مناسبی نیست واسه butcher
cut meat into pieces taking out bones and orga
قصاب

بپرس