فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bustles, bustling, bustled
حالات: bustles, bustling, bustled
• (1) تعریف: to move rapidly and energetically (often fol. by "about").
• مترادف: hustle, rush, stir
• متضاد: plod
• مشابه: dart, dash, flutter, hasten, hurry, scamper, scramble, scuttle
• مترادف: hustle, rush, stir
• متضاد: plod
• مشابه: dart, dash, flutter, hasten, hurry, scamper, scramble, scuttle
- The cook bustled about trying to keep up with the orders.
[ترجمه گوگل] آشپز در تلاش بود تا از دستورات پیروی کند
[ترجمه ترگمان] آشپز با عجله سعی می کرد از دستورها پیروی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آشپز با عجله سعی می کرد از دستورها پیروی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to swarm abundantly (often fol. by "with").
• مترادف: stir, swarm, teem
• مشابه: abound, burst, hum, overflow
• مترادف: stir, swarm, teem
• مشابه: abound, burst, hum, overflow
- The terminal bustled with passengers moving swiftly here and there.
[ترجمه گوگل] ترمینال شلوغ بود از مسافرانی که به سرعت به این طرف و آن طرف می رفتند
[ترجمه ترگمان] ترمینال با مسافر به سرعت در اینجا و آنجا حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترمینال با مسافر به سرعت در اینجا و آنجا حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The stores were bustling with activity before the holiday.
[ترجمه گوگل] فروشگاه ها قبل از تعطیلات پر از فعالیت بودند
[ترجمه ترگمان] فروشگاه ها در پیش از تعطیلات پر جنب و جوش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فروشگاه ها در پیش از تعطیلات پر جنب و جوش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: bustling (adj.), bustlingly (adv.)
مشتقات: bustling (adj.), bustlingly (adv.)
• : تعریف: energetic activity.
• مترادف: hustle, rush, stir, tumult
• متضاد: quiet, stillness
• مشابه: ado, commotion, excitement, flurry, flutter, uproar, whirl
• مترادف: hustle, rush, stir, tumult
• متضاد: quiet, stillness
• مشابه: ado, commotion, excitement, flurry, flutter, uproar, whirl
- Many people would rather avoid the bustle of a big sale.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم ترجیح می دهند از شلوغی یک فروش بزرگ اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم ترجیح می دهند از شلوغی یک فروش بزرگ اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم ترجیح می دهند از شلوغی یک فروش بزرگ اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a cushion or wire frame formerly worn beneath a dress to add fullness in the rear.
• مشابه: foundation, hoop, lift, support
• مشابه: foundation, hoop, lift, support
• (2) تعریف: a flounce, bow, or gathering of fabric at the rear of a dress below the waist.
• مترادف: bow, flounce
• مشابه: fold, gathering, peplum, pleat, sash
• مترادف: bow, flounce
• مشابه: fold, gathering, peplum, pleat, sash