businesswoman

/ˈbɪznəˌswʊmən//ˈbɪznəˌswʊmən/

(مونث) بازرگان، سوداگر، کاسب، بازاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: businesswomen
• : تعریف: a woman who works in business or commerce.

جمله های نمونه

1. The president made a presentation to the businesswoman of the year.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به بانوی تاجر سال تقدیم کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور یک سخنرانی برای زن تاجر در سال ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An anonymous businesswoman donated one million dollars to the charity.
[ترجمه گوگل]یک تاجر ناشناس یک میلیون دلار به این موسسه خیریه کمک کرد
[ترجمه ترگمان]یک تاجر ناشناس یک میلیون دلار به موسسه خیریه اهدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's a good/shrewd businesswoman who's popular with her staff.
[ترجمه گوگل]او یک تاجر خوب/ زیرک است که بین کارکنانش محبوب است
[ترجمه ترگمان]او یک زن تاجر خوب و زیرک است که با کارکنان خود محبوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She comes over as a very efficient businesswoman.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک تاجر بسیار کارآمد می آید
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان یه تاجر خیلی ماهر میاد اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is a successful businesswoman.
[ترجمه گوگل]او یک تاجر موفق است
[ترجمه ترگمان]زن تاجر موفقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's often been painted as a tough businesswoman.
[ترجمه گوگل]او اغلب به عنوان یک تاجر سرسخت ترسیم شده است
[ترجمه ترگمان]او اغلب به عنوان یک زن تاجر سفت و سخت رنگ آمیزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't really think of myself as a businesswoman.
[ترجمه گوگل]من واقعاً خودم را یک تاجر نمی دانم
[ترجمه ترگمان]من واقعا به خودم به عنوان یک زن تاجر فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A 12-hour plane flight away, San Francisco businesswoman Leslie Tang has learned a lot from her dad.
[ترجمه گوگل]لسلی تانگ، تاجر سانفرانسیسکو، در یک پرواز 12 ساعته با هواپیما، چیزهای زیادی از پدرش آموخته است
[ترجمه ترگمان]یک پرواز با هواپیما ۱۲ ساعته، لسلی تانگ زن آمریکایی چیزهای زیادی را از پدرش یاد گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She looks every inch the high-powered businesswoman.
[ترجمه گوگل]او هر اینچ به یک تاجر پرقدرت نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]اون به هر اینچ اون زن - رو نگاه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cathi Robbins is an accomplished businesswoman, Rick a professional guitarist who was a scratch golfer at
[ترجمه گوگل]کتی رابینز یک تاجر حرفه ای است، ریک یک گیتاریست حرفه ای است که یک گلف باز اسکرچ در
[ترجمه ترگمان]Cathi رابینز یک زن تاجر موفق است، ریک یک نوازنده گیتار حرفه ای است که یک گلف باز حرفه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And shrewd businesswoman that she has quickly become, she is milking the phenomenon for all it is worth.
[ترجمه گوگل]و تاجر زیرک که او به سرعت تبدیل شده است، او در حال دوشیدن این پدیده برای تمام ارزش آن است
[ترجمه ترگمان]و یک زن تاجر باهوش که به سرعت تبدیل به یک زن شده است، این پدیده را به قیمتی که ارزش دارد، می دوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Brooke Knapp, a trail-blazing pilot and businesswoman, also fought her way out of the mold.
[ترجمه گوگل]بروک کنپ، خلبان و بازرگان دنیوی، نیز برای خروج از قالب مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]بروک Knapp، یک خلبان trail و یک زن تاجر، همچنین در راه خروج از mold با او مبارزه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Miss Davies is not really the tough, hard-bitten businesswoman that she appears to be.
[ترجمه گوگل]خانم دیویس واقعاً آن تاجر سرسخت و سخت گیر که به نظر می رسد نیست
[ترجمه ترگمان]خانم دیویس واقعا زن سختگیر و سفت و سخت گیری نیست که به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's a shrewd businesswoman.
[ترجمه گوگل]او یک تاجر زیرک است
[ترجمه ترگمان]او یک زن تاجر زیرک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• woman who engages in commerce or trade
a businesswoman is a woman who works in business, for example by running a firm.

پیشنهاد کاربران

A woman who understands a lot about business and making money
تاجر زن
@لَنگویچ

بپرس