burst in

جمله های نمونه

1. They burst in on me while I was working.
[ترجمه Mj] وقتی داشتم کار میکردن اونا اومدن تو مزاحم شدن
|
[ترجمه گوگل]در حالی که مشغول کار بودم به سمت من حمله کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی داشتم کار می کردم اونا بهم حمله کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He burst in upon our conversation.
[ترجمه گوگل]او در گفتگوی ما هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]ناگهان سر صحبت را باز کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A pipe had burst in the kitchen and flooded the floor.
[ترجمه گوگل]لوله ای در آشپزخانه ترکیده بود و کف اتاق را آب کرده بود
[ترجمه ترگمان]پیپ در آشپزخانه ترکید و کف اتاق را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He burst in on the meeting.
[ترجمه گوگل]او در جلسه هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]او در جلسه شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The police burst in and told everyone to stand still.
[ترجمه گوگل]پلیس وارد شد و به همه گفت که بی حرکت بایستند
[ترجمه ترگمان]پلیس داخل شد و به همه گفت که بی حرکت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He burst in, making no effort to repress his fury.
[ترجمه گوگل]او وارد شد و هیچ تلاشی برای سرکوب خشم خود نکرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که می کوشید خشمش را مهار کند، فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was petrified that the police would burst in at any moment.
[ترجمه گوگل]او متحجر بود که هر لحظه پلیس به داخل حمله کند
[ترجمه ترگمان]ترسیده بود که پلیس هر لحظه ممکن است منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm sorry to burst in on you like this.
[ترجمه گوگل]متاسفم که اینطور سرت زدم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که این جوری باه ات حرف زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Katya burst in on him without warning.
[ترجمه گوگل]کاتیا بدون هشدار به او حمله کرد
[ترجمه ترگمان]کاترینا ایوانونا بدون هیچ هشداری به او حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police burst in and arrested the gang.
[ترجمه گوگل]پلیس وارد شد و باند را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس وارد شد و باند را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She burst in to the room like a tornado.
[ترجمه گوگل]مثل گردباد وارد اتاق شد
[ترجمه ترگمان]مثل یک طوفان وارد اتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bubble has finally burst in the mobile phone industry.
[ترجمه گوگل]بالاخره حباب در صنعت تلفن همراه ترکید
[ترجمه ترگمان]حباب در نهایت در صنعت تلفن همراه منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They straightened in their chairs when the manager burst in.
[ترجمه گوگل]وقتی مدیر داخل شد، روی صندلی‌هایشان صاف شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی مدیر وارد شد، آن ها در صندلی هایشان قد راست کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Water-pipes often burst in cold weather.
[ترجمه گوگل]لوله های آب اغلب در هوای سرد می ترکند
[ترجمه ترگمان]لوله های آب اغلب در هوای سرد منفجر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I burst in on you without warning.
[ترجمه گوگل]بدون اخطار وارد تو شدم
[ترجمه ترگمان]من بدون هیچ هشداری سری به تو زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• break in suddenly, enter violently

پیشنهاد کاربران

سر زده وارد اتاق شدن
burst in on/upon somebody/something
To interrupt someone or something by entering a room
in a way that embarrasses you or other people
At times emotions burst in on me.

ناگهانی وارد شدن ( به اتاق یا یک ساختمان و. . . ) ، بدون اجازه وارد شدن - حرف کسی را قطع کردن

بپرس