buried bone

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
• استخوان دفن شده
• در زبان استعاری: راز پنهان، موضوع فراموش شده، چیزی که زیر خاک مانده
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( تحت اللفظی – اصلی ) :** استخوانی که در خاک یا زیر زمین دفن شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال: *The archaeologists found a buried bone near the site. *
باستان شناسان یک **استخوان دفن شده** نزدیک محوطه پیدا کردند.
2. ** ( استعاری – عمومی ) :** چیزی پنهان یا فراموش شده که ممکن است دوباره آشکار شود.
- مثال: *The scandal was a buried bone in the company’s history. *
آن رسوایی یک **موضوع پنهان و دفن شده** در تاریخ شرکت بود.
3. ** ( محاوره ای – ادبی ) :** اشاره به چیزی که عمداً مخفی یا نادیده گرفته شده است.
- مثال: *His buried bone of resentment finally came to light. *
**کینه ی دفن شده اش** بالاخره آشکار شد.
- - -
🔸 مترادف ها:
hidden relic – concealed secret – forgotten issue – suppressed matter – skeleton in the closet
- - -
🔸 مثال ها:
• *The buried bone was discovered during construction. *
استخوان **دفن شده** هنگام ساخت وساز کشف شد.
• *Every family has a buried bone of secrets. *
هر خانواده یک **راز دفن شده** دارد.
• *His anger was like a buried bone, hidden but still present. *
خشم او مثل یک **استخوان دفن شده** بود، پنهان اما همچنان وجود داشت.