bureau

/ˈbjʊroʊ//ˈbjʊərəʊ/

معنی: دفتر، اداره، دایره، دیوان، دفترخانه، گنجه جالباسی، میز کشودار یا خانه دار
معانی دیگر: میز تحریر، (انگلیس) میز تحریر تاشو و کشودار، (بیشتر در امریکا و کانادا) نمایندگی، شعبه، آژانس، اداره ی کل، اشکاف یا کمد کشودار، گنجه ی کشودار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: bureaus, bureaux
(1) تعریف: a chest of drawers, often with a mirror.
مترادف: chest of drawers, dresser
مشابه: cabinet, chest, chiffonier, commode, dressing table, wardrobe

- He always lays his keys and coins on top of the bureau.
[ترجمه گوگل] او همیشه کلیدها و سکه هایش را بالای دفتر می گذارد
[ترجمه ترگمان] همیشه کلید و سکه های روی میز را می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The middle drawer of the bureau is where these shirts should go.
[ترجمه گوگل] کشوی وسط دفتر جایی است که این پیراهن ها باید بروند
[ترجمه ترگمان] کشوی وسطی کشو، جایی است که این لباس ها باید بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a governmental department.
مترادف: agency, department, office, service
مشابه: division

- The Federal Bureau of Investigation (FBI) has its headquarters in Washington, D.C.
[ترجمه گوگل] دفتر تحقیقات فدرال (FBI) در واشنگتن دی سی قرار دارد
[ترجمه ترگمان] اداره تحقیقات فدرال (اف بی آی)مقر خود را در واشنگتن دی سی قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an office or department, often a subdivision of an organization, that performs specific functions.
مترادف: department
مشابه: agency, branch, division, office, service, subdivision

- She joined one of the major news bureaus last year.
[ترجمه گوگل] او سال گذشته به یکی از دفاتر خبری اصلی پیوست
[ترجمه ترگمان] سال گذشته، او به یکی از آژانس های خبری اصلی پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university's housing bureau should be able to help you.
[ترجمه گوگل] دفتر مسکن دانشگاه باید بتواند به شما کمک کند
[ترجمه ترگمان] اداره مسکن این دانشگاه باید بتواند به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. travel bureau
آژانس مسافرتی

2. the weather bureau
اداره ی هواشناسی

3. he ran afoul of the bureau chief and was fired
با رئیس دفتر نساخت و بیرونش کردند.

4. The travel bureau is not so far from here.
[ترجمه گوگل]دفتر سفر چندان دور از اینجا نیست
[ترجمه ترگمان] سازمان حمل و نقل خیلی از اینجا دور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. FBI demands its employees absolute allegiance to this bureau.
[ترجمه گوگل]اف‌بی‌آی از کارمندان خود می‌خواهد که وفاداری مطلق به این دفتر داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اف بی آی خواستار وفاداری مطلق کارمندان خود به این دفتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The auctioneer knocked the bureau down to a furniture dealer from York.
[ترجمه گوگل]حراج دار دفتر را به دست فروشنده مبلمان از یورک کوبید
[ترجمه ترگمان]آقای ترومبل میز تحریر را به یک فروشنده مبلمان از نیویورک انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The weather bureau has accurately predicted the sand storm.
[ترجمه گوگل]اداره هواشناسی به طور دقیق طوفان شن را پیش بینی کرده است
[ترجمه ترگمان]اداره هواشناسی به طور دقیق طوفان شن را پیش بینی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The meteorological bureau is in a nondescript building on the outskirts of town.
[ترجمه گوگل]اداره هواشناسی در یک ساختمان غیرقابل توصیف در حومه شهر است
[ترجمه ترگمان]اداره هواشناسی در یک ساختمان ویلایی در حومه شهر واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The weather bureau makes daily reports on weather conditions.
[ترجمه گوگل]اداره هواشناسی روزانه گزارش هایی از وضعیت آب و هوا ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]اداره هواشناسی گزارش روزانه در مورد شرایط آب و هوایی ارائه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had a friend in the press bureau.
[ترجمه گوگل]او دوستی در دفتر مطبوعاتی داشت
[ترجمه ترگمان] اون یه دوست تو سازمان مطبوعاتی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lot number 134 is a fine old walnut bureau.
[ترجمه گوگل]لات شماره 134 یک دفتر گردو قدیمی مرغوب است
[ترجمه ترگمان]شماره ۱۳۴، یه میز تحریر قدیمی از جنس چوب گردو هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They reported his disappearance to the missing persons bureau.
[ترجمه گوگل]آنها ناپدید شدن او را به اداره افراد گمشده گزارش کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ناپدید شدن او را به دفتر افراد گم شده گزارش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The younger policeman was leaning against the bureau with his arms folded.
[ترجمه گوگل]پلیس جوان با دستان بسته به دفتر تکیه داده بود
[ترجمه ترگمان]پلیس کوچک تر به میز تکیه داده بود و دست هایش را تا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Contact the Tourist Information Bureau for further details.
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر با دفتر اطلاعات گردشگری تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]برای جزئیات بیشتر با دفتر اطلاعات گردشگری تماس بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفتر (اسم)
office, volume, book, bureau, registry, tome

اداره (اسم)
office, operation, steerage, handling, ministration, helm, bureau, management

دایره (اسم)
section, field, rhomb, circle, sphere, domain, roundel, department, tambourine, bureau, disk, disc, compass, rondel

دیوان (اسم)
court, bureau

دفترخانه (اسم)
bureau, scriptorium

گنجه جالباسی (اسم)
bureau

میز کشودار یا خانه دار (اسم)
bureau

تخصصی

[عمران و معماری] جاکتابی
[ریاضیات] اداره ی کل، دفتر

انگلیسی به انگلیسی

• writing desk; dresser; office
a bureau is an office, organization, or government department that collects and distributes information.
a bureau is also a desk with drawers and a lid that opens to form a writing surface; an old-fashioned use.
see also bureaux.

پیشنهاد کاربران

۱. اداره ۲. دفتر ۳. میز تحریر ۴. قفسه لباس
مثال:
The Weather Bureau explored the effects of the rainy weather.
اداره هواشناسی، تاثیرات آب و هوای بارانی را مطالعه کرد.
۱ _ میز تحریر
a desk with drawers and a writing surface on top that opens downwards
۲ _ دفتر کار ( بخش خاصی در یک اداره دولتی که مسئولیت وظایف، کارکرد و غیره خاصی را بر عهده دارد )
a specific section within a government department which is responsible for specific tasks, functions, etc
...
[مشاهده متن کامل]

۳ _ میز کشویی
a piece of furniture with drawers used for storing clothes and personal items

bureaubureaubureau
Bureau fishery
اداره شیلات
تفاوت Bureau و Office:
Bureau دفتری از اداره کل هست که خارج از ستاده و خودش یک ساختمان مستقل داره ( مثلا شعبه تعویض پلاک چیتگر )
اما
Office به دفتر یا واحدی میگن که درون سازمانه و شعبه سازمان نیست ( مثلا بخش مالی آموزش پرورش ناحیه ۶ )
سازمان
اف بی آی تعهد و وفاداری را از کارمندان خود می طلبد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : bureaucracy / bureaucrat / bureau
✅️ صفت ( adjective ) : bureaucratic
✅️ قید ( adverb ) : bureaucratically
تلفظ : BEE. uh. row یا BEER. ow
تعاریفی که دیکشنری یا واژه نامه برای این واژه ارائه دادن به صورت زیره :
۱. یک میز تحریر دارای چند کشو و معمولاً یک تخته چاب بازشوی زاویه دار به سمت پایین برای تشکیل یک سطحی که بشه روش نوشت. ( یک تکه اثاثیه با درپوش که باز می شود تا سطح نوشتنی تشکیل شود )
...
[مشاهده متن کامل]

۲. دفتر، بخش یا شعبه برای انجام معاملات تجاری خاص
۳. یک دپارتمان دولتی یا بخشی از یک بخش دولتی در ایالات متحده
۴. دفتر یک روزنامه، مجله و غیره، که دفتر اصلی نیست، اما در یک شهر مهم است.
۵. دراور ( میز چند کشویی ) ( US )
۶. میز نوشتن و تحریر ( UK )
۷. یک سازمان یا یک کسب وکار که اطلاعات را جمع آوری یا ارائه می کند
۸. یک بخش دولتی یا یک بخش که کار خاصی را انجام می دهد
نکته : واژه Bureaucracy از همین Bureau اومده

FBI :
Federal Bureau of Investigation
پرونده
دراور، دلیسر
گاهی اوقات مرکز
Weather bureau
اداره
دفت کار
کمیته، اداره، دفتر
میز کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس