🔹 معادل فارسی: سنگینی بر وجدان / عذاب وجدان / بار اخلاقی بر دل / احساس گناه درونی
🔹 مثال ها:
He couldn’t shake the burden on his conscience after betraying his friend. بعد از خیانت به دوستش، نمی تونست از بار وجدانش خلاص بشه.
... [مشاهده متن کامل]
The burden of conscience haunted her for years. بار وجدان سال ها روحش رو آزار داد.
It’s been on my conscience—I need to apologize. وجدانم رو آزار می ده—باید عذرخواهی کنم.
🔹 مترادف ها:
guilt – remorse – moral weight – inner conflict – regret – troubled conscience
🔹 مثال ها:
He couldn’t shake the burden on his conscience after betraying his friend. بعد از خیانت به دوستش، نمی تونست از بار وجدانش خلاص بشه.
... [مشاهده متن کامل]
The burden of conscience haunted her for years. بار وجدان سال ها روحش رو آزار داد.
It’s been on my conscience—I need to apologize. وجدانم رو آزار می ده—باید عذرخواهی کنم.
🔹 مترادف ها: