burble

/ˈbɜːrbl̩//ˈbɜːbl̩/

معنی: بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت، پراکنده گویی، درهم و برهم سخن گفتن
معانی دیگر: صدای غرغر ایجاد کردن (مثل هنگام غرغره کردن)، صدای قل قل ایجاد کردن (مثل هنگام جوشیدن یا روان شدن آب)، (مانند کودکی که هنوز به حرف نیامده است) ب ب کردن، بوبو کردن، حرف نامفهوم زدن، یاوه گفتن، burbling : جوش، سالک، صدای قل قل درحرف زدن، مغشوش کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: burbles, burbling, burbled
(1) تعریف: to make a soft bubbling sound or murmur.
مشابه: bubble

- The brook burbled in the woods.
[ترجمه گوگل] جویبار در جنگل می جوشید
[ترجمه ترگمان] جوی جویبار در جنگل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to speak like a baby.
اسم ( noun )
مشتقات: burbly (adv.)
• : تعریف: a soft bubbling sound or murmur.

جمله های نمونه

1. The baby sat in his high-chair,burbling happily.
[ترجمه گوگل]بچه روی صندلی بلندش نشست و با خوشحالی غوغ زد
[ترجمه ترگمان]بچه در صندلی اش لم داد و با خوشحالی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was burbling about what she'd do if she won the lottery.
[ترجمه گوگل]او در حال غر زدن بود که اگر در لاتاری برنده شود چه کاری انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]اون در مورد کاری که کرده بود فکر می کرد اگه توی بخت آزمایی برنده بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The little girl burbled with mirth.
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو از خوشحالی غوغا کرد
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک با شادی سر تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The water burbled over gravel.
[ترجمه گوگل]آب روی شن می جوشید
[ترجمه ترگمان]آب زیر ریگ روان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was burbling on her unemployment.
[ترجمه گوگل]از بیکاری اش غوغا می کرد
[ترجمه ترگمان]داشت بی کار می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Key burbled about the wonderful people who contribute to tourism.
[ترجمه گوگل]کلید درباره افراد شگفت انگیزی که به گردشگری کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]سوال کلیدی درباره افرادی که به توریسم کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was burbling about her new job.
[ترجمه گوگل]او در مورد شغل جدیدش غوغا می کرد
[ترجمه ترگمان]اون داشت درباره شغل جدیدش حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He burbles on about freedom.
[ترجمه گوگل]او در مورد آزادی غوغا می کند
[ترجمه ترگمان]او در مورد آزادی سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What's he burbling about?
[ترجمه گوگل]او در مورد چه غرغر می کند؟
[ترجمه ترگمان]جریان چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Under the black vinyl the waters burbled and hiccuped.
[ترجمه گوگل]زیر وینیل سیاه آب می جوشید و سکسکه می کرد
[ترجمه ترگمان]زیر مجسمه سیاه the سکسکه می کرد و سکسکه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The computer would be burbling away and the lights would be fluttering around the console.
[ترجمه گوگل]کامپیوتر از بین می رفت و چراغ ها در اطراف کنسول می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر در حال پرسه زدن بود و چراغ ها در اطراف the پرپر می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I stroke her hair and burble fine words, while she sobs out her questions and accusations.
[ترجمه گوگل]من موهایش را نوازش می کنم و کلمات زیبا را به زبان می آورم، در حالی که او هق هق سؤالات و اتهاماتش را می کند
[ترجمه ترگمان]موهای او را نوازش می کنم و زمزمه می کنم، در حالی که او سوالات و accusations را به گریه می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The constant stream of praise burbling in the background of the class swelled into shouts of rapture.
[ترجمه گوگل]جریان دائمی ستایش در پس‌زمینه کلاس به فریادهای شادی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]جریانی که در پس زمینه شنیده می شد صدای تشویق و ستایش کلاس به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was no sound except for a pigeon burbling to itself in the road, pecking at horse-dung.
[ترجمه گوگل]صدایی جز صدای کبوتری که در جاده به خود غر می زد و سرگین اسب را نوک می زد، نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ صدایی به جز صدای غرش کبوتر در جاده شنیده نمی شد و به مدفوع اسب نوک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی نظمی (اسم)
disarray, irregularity, disorder, anarchy, burble, disorderliness

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

اشکال (اسم)
hardness, difficulty, worriment, burble, impediment, bug, handicap, drawback, disadvantage, node, traverse, spinosity, nodus

صدای قل قل (اسم)
burble

قل قل (اسم)
burble

جوش صورت (اسم)
burble

پراکنده گویی (فعل)
burble

درهم و برهم سخن گفتن (فعل)
burble

انگلیسی به انگلیسی

• gurgle, make a bubbling sound; speak quickly and excitedly
if something burbles, it makes a low continuous bubbling sound.

پیشنهاد کاربران

بلغور کردن
to talk about something continuously and in a way that is not very clear
صحبت کردن در مورد چیزی به طور مداوم و به شکلی که خیلی واضح نیست، نامفهوم صحبت کردن
She was burbling ( on ) about what she'd do if she won the lottery.
If you mumble or burble, give up all thought of advocacy.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/burble
جوش صورت

بپرس