buoyancy

/ˌbɔɪənsi//ˈboɪənsi/

معنی: شناوری، رانش، خاصیت شناوری، شادابی روح، خوش طبعی
معانی دیگر: قدرت یا خاصیت روی آب شناور ماندن، برآب مانی، غوطه وری، آبسواری، قدرت یا خاصیت معلق مانی در هوا، فرازمانی، دلشادی، گشاده رویی، سرحال بودن، قدرت شاد ماندن حتی در مصایب، زنده دلی، سبکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the capacity to float or rise up in a liquid or gas.
مشابه: floatability, lightness

- Wood of good flexibility and buoyancy was needed to build seaworthy ships.
[ترجمه گوگل] چوبی با انعطاف پذیری و شناوری خوب برای ساخت کشتی های قابل دریا مورد نیاز بود
[ترجمه ترگمان] نیروی شناوری و نیروی شناوری خوب برای ساختن کشتی های کارآمد مورد نیاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: resilience or cheerfulness in spirit or personality.
مترادف: cheerfulness, gaiety
متضاد: depression
مشابه: animation, bounce, enthusiasm, exuberance, lightness, liveliness, pep, resilience, vigor, vitality, vivacity, zing

جمله های نمونه

1. buoyancy center
(مکانیک) مرکز رانش،مرکز فرازمانی

2. my father's buoyancy helped us to cope better with the death of our mother
روحیه ی خوب پدرم به ما کمک کرد که مرگ مادر را بهتر تحمل کنیم.

3. a feeling of buoyancy and freedom
احساس شادمانی و آزادی

4. cork has great buoyancy
چوب پنبه خاصیت شناوری زیادی دارد.

5. if you let the gas out, the balloon will lose its buoyancy
اگر گاز آن را بیرون بدهی بالون فرازمانی خود را از دست خواهد داد.

6. He was a man of remarkable buoyancy.
[ترجمه ahmad fallah] او مرد فوق العاده خوش قلبی بود.
|
[ترجمه گوگل]او مردی بود که شناوری قابل توجهی داشت
[ترجمه ترگمان]اون یه مرد سبکی فوق العاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We tested the boat for its buoyancy.
[ترجمه گوگل]قایق را از نظر شناوری آزمایش کردیم
[ترجمه ترگمان]ما قایق رو برای buoyancy آزمایش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Salt water has more buoyancy than fresh water.
[ترجمه گوگل]آب شور شناوری بیشتری نسبت به آب شیرین دارد
[ترجمه ترگمان]آب نمک بیش از آب شیرین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Its chanting quality sounds a note of buoyancy and music in the evocation of the enormity of the Crucifixion.
[ترجمه گوگل]کیفیت آواز خواندن آن نتی از شناور و موسیقی در تداعی عظمت مصلوب شدن به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]آهنگ سرود خواندن آن به منزله یادداشتی از سبک buoyancy و موسیقی در the عظمت of بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the density increases upwards, then buoyancy forces provide an additional source of energy for the turbulence.
[ترجمه گوگل]اگر چگالی به سمت بالا افزایش یابد، نیروهای شناوری منبع انرژی اضافی برای تلاطم ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]اگر چگالی بالا باشد، نیروی شناوری یک منبع اضافی از انرژی برای the فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then she hit on a buoyancy technique.
[ترجمه گوگل]سپس او روی یک تکنیک شناوری ضربه زد
[ترجمه ترگمان]سپس به روش شناوری ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On the analogy of the magnetic and gravitational buoyancy forces, the concept of the magnetic acceleration is proposed.
[ترجمه گوگل]بر اساس قیاس نیروهای شناوری مغناطیسی و گرانشی، مفهوم شتاب مغناطیسی پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]در قیاس نیروی شناوری گرانشی و گرانشی، مفهوم شتاب مغناطیسی پیشنهاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As I gradually master my buoyancy and hover 15 feet below the surface, I can see schools of small yellow groupers beneath the dive boat giving wide berth to a blade of a barracuda.
[ترجمه گوگل]همانطور که به تدریج بر شناوری خود مسلط می شوم و 15 فوت زیر سطح شناور می مانم، می توانم گله هایی از هامورهای زرد کوچک را در زیر قایق غواصی ببینم که اسکله وسیعی را به تیغه ای از باراکودا می دهند
[ترجمه ترگمان]در حالی که به تدریج به سبک buoyancy خود مسلط می شوم و ۱۵ متر پایین تر از سطح شناور می شوم، می توانم مدارسی را ببینم که نور زرد کوچکی در زیر قایق شیرجه می زنند و جای خود را به تیغه یک تیغه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. During blastoff of the stratospheric airship by buoyancy, stable attitude control is needed.
[ترجمه گوگل]در طول انفجار کشتی هوایی استراتوسفر توسط شناوری، کنترل وضعیت پایدار مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]در طول تخلیه سفینه فضایی به وسیله شناوری، کنترل وضعیت پایدار مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شناوری (اسم)
floating, levitation, buoyancy, flotation, floatation, swim, floatage, natation

رانش (اسم)
run, buoyancy

خاصیت شناوری (اسم)
buoyancy

شادابی روح (اسم)
buoyancy

خوش طبعی (اسم)
vivacity, talent, buoyancy, cleverness, genius, sanguinity

تخصصی

[شیمی] شناوری، نیروی بالابر، نیروی شناوری، نیروی ارشمیدس
[عمران و معماری] شناور بودن - غوطه وری
[زمین شناسی] شناوری، غوطه وری
[ریاضیات] شناوری
[پلیمر] شناوری، نیروی شناوری

انگلیسی به انگلیسی

• floatability; lightness, cheerfulness, joyfulness
buoyancy is the ability that something has to float on a liquid or in the air.
buoyancy is a person's ability to remain cheerful, even in sad or unpleasant situations.
buoyancy is a feeling of cheerfulness.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : buoy
✅️ اسم ( noun ) : buoy
✅️ صفت ( adjective ) : buoyant
✅️ قید ( adverb ) : buoyancy
پایستگی
روانشناسی : سرزندگی
buoyancy ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: شناوری
تعریف: خاصیتی از جسم که آن را در سطح یک مایع شناور یا در درون شارۀ تراکم‏پذیری مانند جوّ معلق می‏سازد

بپرس