bundled


کامپیوتر : همراه

جمله های نمونه

1. she bundled up her sewing things and put them away
لوازم دوزندگی خود را بسته بندی کرد و کنار گذاشت.

2. they bundled away the pregnant servant to her village
کلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.

تخصصی

[کامپیوتر] همراه

انگلیسی به انگلیسی

• bound, packaged, wrapped

پیشنهاد کاربران

bundled up in blanket
پتو پیچ/پیچیدن خود توی لباس گرم
to wrap yourself in something warm such as a blanket
کسی که از سرما لباس زیادی پوشیده است.
همراه
( متهم ) کت بسته , دستبند زده

بپرس