1. she bundled up her sewing things and put them awayلوازم دوزندگی خود را بسته بندی کرد و کنار گذاشت.2. they bundled away the pregnant servant to her villageکلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.
bundled up in blanketپتو پیچ/پیچیدن خود توی لباس گرمto wrap yourself in something warm such as a blanketکسی که از سرما لباس زیادی پوشیده است.همراه( متهم ) کت بسته , دستبند زده+ عکس و لینک