bundle

/ˈbəndl̩//ˈbʌndl̩/

معنی: بسته، بقچه، بصورت گره دراوردن، بقچه بستن، دسته کردن
معانی دیگر: دسته، پشته، عدل، لنگه، کلاف، لاقه، رزمه، بقچه بندی کردن، بسته کردن، عدل بندی کردن، بسته بندی کردن، (خودمانی) پول زیاد، (با away و off و out و into) با عجله فرستادن، بلامقدمه راهی کردن، با شتاب عزیمت کردن، به جنب و جوش افتادن، (زیست شناسی - گیاه شناسی) همبست (vascular bundle هم می گویند)، بافت رشته، بافت یگان (بخشی از اندام که شامل بافت های مجزای عصبی و عضلانی و غیره باشد)، (سابقا در شمال شرقی ایالات متحده) با نامزد خود (بدون درآوردن لباس ها) در یک بستر خوابیدن (این رسم را bundling می گفتند)، مجموعه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an assemblage of things that have been tied, bound, or packaged together.
مشابه: bale, bunch, fagot, pack, sheaf, tuft, wisp

- a bundle of firewood
[ترجمه گوگل] یک بسته هیزم
[ترجمه ترگمان] یک دسته هیزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a package wrapped to make it easier to carry.
مترادف: package, parcel
مشابه: packet

(3) تعریف: in biology, a cluster of muscle or nerve fibers.
مشابه: cluster, fascicle
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bundles, bundling, bundled
(1) تعریف: to assemble and make into a bundle.
مشابه: bale, band, bind, bunch, fagot, package, sheave, tie, truss, wrap

- He bundled the pipes for transport.
[ترجمه گوگل] او لوله ها را برای حمل و نقل بسته بندی کرد
[ترجمه ترگمان] لوله را برای حمل و نقل مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make (someone) leave quickly or without the usual formalities (usu. fol. by "off," "out," or the like).
مترادف: hustle, rush
مشابه: oust

- They bundled their children off to camp.
[ترجمه گوگل] آنها فرزندان خود را به کمپ بردند
[ترجمه ترگمان] آن ها بچه هایشان را به اردوگاه فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She bundled her brother out the door while he was still talking.
[ترجمه گوگل] او برادرش را در حالی که هنوز مشغول صحبت بود از در بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] او برادرش را در حالی که هنوز حرف می زد، در را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: bundler (n.)
عبارات: bundle up
• : تعریف: to depart quickly or without the usual formalities (usu. fol. by "off," "out", or the like).
مترادف: split
مشابه: abscond, decamp, depart, leave

جمله های نمونه

1. bundle off
با عجله راهی کردن،بلامقدمه فرستادن

2. bundle up
1- بسته بندی کردن،بستن و کنار گذاشتن

3. a bundle of books
یک بسته کتاب

4. a bundle of five-dollar notes
یک دسته اسکناس پنج دلاری

5. a bundle of logs
یک پشته هیزم

6. a bundle of joy (or fun)
یک دنیا شادی (یا خوشی)،خیلی شاد (یا خوش)

7. a bundle of nerves
خیلی عصبی

8. not go a bundle on something
(انگلیس - خودمانی) دوست نداشتن

9. today i am a bundle of nerves
امروز خیلی عصبی هستم.

10. i don't really go a bundle on this kind of music
من واقعا چندان از این نوع موسیقی خوشم نمی آید.

11. my grandson, ramin, is a bundle of joy
نوه ی من رامین یک دنیا شادی است.

12. he wrapped his clothes in a bundle
او لباس های خود را در بقچه پیچید.

13. he went to alaska and made a bundle
به آلاسکا رفت و پول هنگفتی به دست آورد.

14. as soon as school ended, my mother would bundle us off to kashan
به مجرد تمام شدن مدرسه مادرم ما را راهی کاشان می کرد.

15. My grandpa sent me a large bundle on my birthday.
[ترجمه گوگل]پدربزرگم در روز تولدم یک بسته بزرگ برایم فرستاد
[ترجمه ترگمان]پدربزرگم یه بسته بزرگ برای تولدم فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She tied the newspapers in a bundle.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها را در بسته ای بست
[ترجمه ترگمان]او روزنامه ها را در بقچه ای بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I saw the man dragging a bundle of firewood after him.
[ترجمه گوگل]مرد را دیدم که دسته ای هیزم را به دنبال خود می کشاند
[ترجمه ترگمان]دیدم که مرد یک دسته هیزم را بدنبال خود می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I remember Mickey as a bundle of fun, great to have around.
[ترجمه گوگل]من میکی را به عنوان یک بسته سرگرمی به یاد می آورم، که در اطراف آن بسیار عالی است
[ترجمه ترگمان]من میکی رو به عنوان یه بسته تفریح به یاد میارم، عالیه که این دور و بر هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A company can make a bundle by selling unwanted property.
[ترجمه گوگل]یک شرکت می تواند با فروش اموال ناخواسته یک بسته نرم افزاری ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]یک شرکت می تواند با فروش اموال ناخواسته بسته ای بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Her eyes suddenly alighted on the bundle of documents.
[ترجمه گوگل]چشمانش ناگهان به دسته اسناد خیره شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان چشمانش روی بسته مدارک فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسته (اسم)
stack, pack, package, bundle, packet, wisp, parcel, fardel, trusser

بقچه (اسم)
truss, pack, bundle, fardel

بصورت گره دراوردن (فعل)
bundle

بقچه بستن (فعل)
bundle

دسته کردن (فعل)
truss, fagot, sheaf, band, bandage, cluster, bundle, bunch, sheave

تخصصی

[کامپیوتر] افزودن نرم افزار؛ دستگاهها جانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خرید یک سیستم کامپیوتری
[نساجی] ده پوند - دسته - دسته کردن- بقچه نخ - ده کلاف از نخ ژاکارد - شصت هزار یارد از نخ کتانی که به روش تر تابیده شده است
[ریاضیات] کلاف، بافه

انگلیسی به انگلیسی

• number of objects that have been gathered together; package
gather together, bind together; make into a bundle, package
a bundle is a number of things tied together or wrapped in a cloth so that they can be carried or stored.
if you bundle someone somewhere, you push them there in a rough and hurried way.
if you bundle someone off somewhere, you send them there in a hurry.
if you bundle up a mass of things, you make them into a bundle by gathering or tying them together.

پیشنهاد کاربران

کسی یا چیزی را سریع در جایی چپاندن
پکیج
قنداق کردن ( اگر در مورد بچه به کار برده شود )
a bundle of sticks
یه دسته تکه چوب
پرونده
محموله
They were chanting, something to do with the bundle that the
errant twins carried so carefully
فقط میشود بقچه یا بسته مثلا بسته کبریت
NASA has figured out what mystery bundle of string on mars is
ناسا سر در آورد از این معما یا جواب رو پیدا کرد دسته ریسمان یا کلاف نخی که در مریخ هستش چیه،
Bundle of string کلاف نخ
Example :
?A : Guys what's the difference between these words
Verge | Brink | Edge | Steep | Fringe | Border
B : They are So close and almost mean the same but
Steep is an adjective, used to describe the gradient of a slope
...
[مشاهده متن کامل]

!I've no idea why you've bundled this word in with the others

Make a bundle=to make a lot of money
پول زیادی به جیب زدن
اگه بدرتون خورد لایک کنید☘️💚
to push or put someone or something somewhere quickly and roughly
کسی یا چیزی را به سرعت و با خشونت به داخل جایی هل دادن یا کشیدن
مثال؛
The security guard bundled the suspect into the police car.
...
[مشاهده متن کامل]

She bundled the kids into the car and drove them to school.
He bundled up the documents and threw them into the drawer.

bundle ( مهندسی بسپار - مجموعة بسته بندی )
واژه مصوب: بندیل
تعریف: مجموعة دو یا چند شیء لفاف پیچ یا تسمه بندی شده یا سیم پیچی شده برای جابه جایی و حمل آسان تر
بسته؛ مجموعه؛ پشته؛ کلاف؛ عدل؛ گروهی از چیزها که با هم جمع شده و بهم بسته شده اند و بصورت کلاف درآمده اند؛ دسته کردن؛ بسته کردن؛ بصورت کلاف درآوردن و بهم گره زدن
[پزشکی] دسته ( در اعصاب ) ؛ دستۀ عصبی - عروقی؛ رشتۀ آوندی؛ مجموعهای از الیاف یا رشته های عصبی
...
[مشاهده متن کامل]

[رایانه] گروهی از برنامه های نرم افزاری یا دستگاه های سخت افزاری یا هردو که با هم گردآوری شده و بصورت یکجا فروخته می شوند. فروش سخت افزار و نرم افزار بعنوان یک محصول ترکیبی، یا الحاق چند بستۀ نرم افزاری برای فروش بصورت واحد.
[روانشناسی] دسته
[زیست شناسی] رشتۀ آوندی؛ دستۀ آوندی؛ هم بست؛ بافت رشته؛ بافت یگان
[ریاضیات] دسته؛ بسته؛ کلاف؛ بافه؛ دسته کردن
[مباحث مهندسی] دسته کردن؛ دسته دسته کردن
[نساجی] کلاف نخ؛ دسته؛ دسته کردن؛ ده پوند؛ ده کلاف نخ ژاکارد
[محاوره ای و عامیانه] کلاف پیچ کردن؛ کلاف؛ عدل؛ مشت؛ زنبیل؛ بندیل؛ بافه؛ بقچه؛ بخچه؛ بقچه بستن؛ پول زیاد

با نخ یا طناب چیزی را بستن ( بسته بندی کردن با نخ یا طناب )
مثلا:
They Bundle Old Newspapers
ترکیب/تلفیق ( کردن ) ، همبسته سازی
دسته ، دسته شده
INFORMAL
push, carry, or send forcibly, hastily, or unceremoniously
هَل دادن
مجموعه
زنبیل، مجموعه ای از پیشنهادات
دسته بندی شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس