تعداد زیادی از
There's a bunch of mosquitos at the afternoon
"I have a bunch of emails to answer today. " ( امروز کلی ایمیل دارم که باید جواب بدم. )
"We saw a bunch of kids playing in the park. " ( ما یه عالمه بچه رو دیدیم که تو پارک بازی می کردن. )
... [مشاهده متن کامل]
"She bought a bunch of flowers for her mom. " ( اون یک دسته/مقداری گل برای مامانش خرید. )
"There's a bunch of stuff we need to talk about. " ( یه سری چیز هست که باید در موردش حرف بزنیم. )
"He's got a bunch of good ideas. " ( اون کلی ایده خوب داره. ) .
"I have a bunch of emails to answer today. " ( امروز کلی ایمیل دارم که باید جواب بدم. )
"We saw a bunch of kids playing in the park. " ( ما یه عالمه بچه رو دیدیم که تو پارک بازی می کردن. )
... [مشاهده متن کامل]
"She bought a bunch of flowers for her mom. " ( اون یک دسته/مقداری گل برای مامانش خرید. )
"There's a bunch of stuff we need to talk about. " ( یه سری چیز هست که باید در موردش حرف بزنیم. )
"He's got a bunch of good ideas. " ( اون کلی ایده خوب داره. ) .
خیلی از ( چیزی )
گروه یا تعدادی از ( چیزی )
گروه یا تعدادی از ( چیزی )
Some , quantitie , تعدادی