bumpy

/ˈbəmpi//ˈbʌmpi/

معنی: پر از دست انداز، نا هموار، پر از برامدگی
معانی دیگر: پردست انداز، پرتکان، ناصاف، دارای چاله و چوله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: bumpier, bumpiest
مشتقات: bumpily (adv.), bumpiness (n.)
(1) تعریف: covered with bumps; uneven.
متضاد: even, flat, level, smooth
مشابه: uneven

- bumpy skin
[ترجمه گوگل] پوست ناهموار
[ترجمه ترگمان] پوست ناهموار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a bumpy floor
[ترجمه گوگل] یک طبقه ناهموار
[ترجمه ترگمان] زمین ناهموار و ناهموار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by or subject to bumps or jolts.
متضاد: smooth

- a bumpy flight
[ترجمه گوگل] یک پرواز پر از دست انداز
[ترجمه ترگمان] پروازی پر از دست انداز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) rough or difficult.
متضاد: smooth

- a bumpy relationship
[ترجمه گوگل] یک رابطه پر از دست انداز
[ترجمه ترگمان] رابطه پر دست انداز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bumpy whitewashed walls
دیوارهای سفید و ناصاف

2. a bumpy road
جاده ی پردست انداز

3. in for a bumpy ride
دارای آینده ی دشوار

4. the jeep bucketed over the bumpy road
جیپ در جاده ی پر دست انداز به سرعت پیش می رفت.

5. the sled slithered down the bumpy hill
سورتمه به سوی پایین تپه ی پر دست انداز سر خورد.

6. the car jolted away on the bumpy road
اتومبیل با تکان زیاد در جاده ی پر دست انداز حرکت می کرد.

7. the ride in the motor boat was bumpy and noisy
سواری در قایق موتوری پرتکان و پر صدا بود.

8. Youth, is doomed to be bumpy, with sweat and tears, have a grievance, unwilling and failure.
[ترجمه گوگل]جوانی محکوم به دست انداز، با عرق و اشک، گلایه، ناخواسته و شکست است
[ترجمه ترگمان]جوانی، محکوم به bumpy، با عرق و اشک، غم و اندوه و شکست را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even if the road is bumpy, the wheel must go forward; even if the river roaring waves, ships are sailing.
[ترجمه گوگل]حتی اگر جاده پر دست انداز باشد، چرخ باید جلو برود حتی اگر رودخانه موج خروشان کند، کشتی‌ها در حال حرکت هستند
[ترجمه ترگمان]حتی اگر جاده پر از پیچ باشد، چرخ باید به جلو حرکت کند؛ حتی اگر امواج خروشان دریا، کشتی ها حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The wide paved road degenerated into a narrow bumpy track.
[ترجمه گوگل]جاده آسفالته وسیع به یک مسیر ناهموار باریک تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]جاده صاف و هموار تبدیل به جاده باریکی شد که به جاده باریکی منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fragile china survived the bumpy journey safe and sound.
[ترجمه گوگل]چینی شکننده از این سفر پر دست انداز سالم و سلامت جان سالم به در برد
[ترجمه ترگمان]چین ضعیف از سفر ناهموار در امان مانده بود و به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The plane made a bumpy landing.
[ترجمه گوگل]هواپیما با دست انداز فرود آمد
[ترجمه ترگمان]هواپیما فرود پر دست انداز درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's had a bumpy ride at work over the last few months.
[ترجمه گوگل]او در طول چند ماه گذشته در محل کارش پر از دست انداز بوده است
[ترجمه ترگمان]در این چند ماه اخیر او سواری سختی در کار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The car bottomed too easily on the bumpy road.
[ترجمه گوگل]ماشین خیلی راحت در جاده پر دست انداز پایین آمد
[ترجمه ترگمان]آن قدر محکم روی جاده ناهموار قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bumpy flight brought on a bout of airsickness.
[ترجمه گوگل]پرواز ناهموار یک حمله هوایی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]flight bumpy، airsickness را به همراه آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر از دست انداز (صفت)
bumpy

نا هموار (صفت)
rough, rude, rugged, uneven, unfair, scaly, ragged, bumpy, jagged, scabrous

پر از برامدگی (صفت)
bumpy

انگلیسی به انگلیسی

• shaky, jolting; rugged, uneven
a bumpy surface, such as a road or path, has a lot of bumps on it.
a bumpy journey or vehicle is uncomfortable, usually because you are travelling over an uneven surface.
you can use bumpy to describe situations and processes that are difficult and often change rapidly.

پیشنهاد کاربران

پر از دست انداز
Bump and dent فراز و نشیب
Bumpy برای جاده و پرواز استفاده میشه
Bumpy flight پرواز نا آرام و متلاطم
Bumpy road جاده ناهموار
نقطه مقابلش هم smooth هست که برای پرواز و جاده استفاده میشه.
A bumpy journey by car or plane is uncomfortable, with movements up and down because of bad road or weather conditions
پر فراز و نشیب

پر تکان ( بالا و پایین رفتن )
چاله چوله
لِک ولِک کردن، حرکت شتری ( حرکت به جلو همراه حرکت به بالا و پایین ) ، حرکتی که بدن هنگام دوچرخه سواری یا شترسواری به خود می گیرد
مثال: می توانیم مراحل بالا را . . . با لِک ولِک کردن روی دوچرخه برای رفتن به محل کار امتحان کنیم.
...
[مشاهده متن کامل]

We can try the sequence above . . . such as a bumpy ride to work on a bike

برای هواپیما نیز استفاده شده به عنوان چاله ی هوایی
ops of smooth

بپرس