bumpkin

/ˈbəmpˌkɪn//ˈbʌmpkɪn/

معنی: روستایی نادان یا کودن، نرهغول، ادم بی دست و پا
معانی دیگر: دخو، دهاتی، ساده لوح، هالو، زودباور، کودن، (کشتی های بادبانی) تیرچه یا دیرک کلفت و کوتاه (که از بدنه ی کشتی بیرون زده است و طناب بادبان و غیره را به آن می پیچند)، دستک کشتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an ignorant, clumsy, uncultured person from a rural area; yokel.
مشابه: barbarian, boor, clodhopper, yokel

- After she started college in the city, she began to regard her friends back home as country bumpkins.
[ترجمه مصطفی_ق] او پس از ورود به کالج در شهر، دوستانش در روستا را دهاتی به شماره می آورد.
|
[ترجمه گوگل] پس از اینکه او در شهر کالج را شروع کرد، شروع به تلقی دوستانش در خانه کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه دانشگاه را آغاز کرد، او شروع کرد به فکر کردن دوستان خود به خانه دو نادان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a pole or beam protruding from a ship's deck or hull used to tie down blocks and the like or to extend sails.

جمله های نمونه

1. her father is a country bumpkin who doesn't dig modern poetry
پدرش مردی دهاتی و ساده لوح است و شعر نو سرش نمی شود.

2. The policeman rubbed down the country bumpkin, but found nothing suspicious.
[ترجمه گوگل]پلیس بادمجان را به زمین مالید، اما چیز مشکوکی نیافت
[ترجمه ترگمان]پلیس شهر را تمیز کرد، اما چیز مشکوکی پیدا نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He felt a real country bumpkin, sitting in that expensive restaurant, not knowing which cutlery to use.
[ترجمه گوگل]او در آن رستوران گران قیمت نشسته بود و نمی دانست از کدام کارد و چنگال استفاده کند
[ترجمه ترگمان]روستایی واقعی روستایی را احساس کرد که در آن رستوران گران قیمت نشسته بود و نمی دانست از کدام کارد و چنگال استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt like a country bumpkin in his bib overalls laughed right out of a formal ball.
[ترجمه گوگل]احساس می‌کردم که یک دمپایی روستایی با لباس‌های سربندش درست از یک توپ رسمی می‌خندد
[ترجمه ترگمان]احساس می کردم یک روستایی روستایی با لباس bib درست از یک مجلس رقص رسمی به خنده افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bumpkin asks: " Be defecate or pee? "
[ترجمه گوگل]بامپکین می پرسد: مدفوع کنید یا ادرار کنید؟
[ترجمه ترگمان]Bumpkin می پرسد: \"defecate یا ادرار؟\" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Frog : Hey, I'm no country bumpkin!
[ترجمه گوگل]قورباغه: هی، من اهل روستا نیستم!
[ترجمه ترگمان]هی من هیچ روستایی روستایی نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A country bumpkin is someone who is from the countryside.
[ترجمه گوگل]بامکین روستایی کسی است که اهل روستا باشد
[ترجمه ترگمان]روستایی روستایی کسی است که اهل حومه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her criticizers dismiss her as a country bumpkin with rough features only Westerners could appreciate.
[ترجمه گوگل]منتقدان او را به‌عنوان مردی روستایی با ویژگی‌های خشن رد می‌کنند که فقط غربی‌ها می‌توانند از آن استقبال کنند
[ترجمه ترگمان]criticizers او را به عنوان روستایی روستایی با ویژگی های خشن که فقط غربی ها می توانند از آن قدردانی کنند، مرخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His schoolmates took him a country bumpkin. In fact,(sentence dictionary) he from an influential family.
[ترجمه گوگل]همکلاسی‌هایش برایش یک دستمال روستایی گرفتند در واقع، (فرهنگ جملات) او از یک خانواده تأثیرگذار است
[ترجمه ترگمان]هم کلاسی هایش او را ابله روستایی می خواندند در حقیقت او از یک خانواده بانفوذ سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yeah, she was definitely a country bumpkin . Were you able to understand her?
[ترجمه گوگل]آره، او قطعاً یک روستایی بود تونستی درکش کنی؟
[ترجمه ترگمان] آره، اون مطمئنا یه روستایی روستایی بود تو تونستی اون رو درک کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her criticisms dismiss her as a country bumpkin with rough features only westerners could appreciate.
[ترجمه گوگل]انتقادات او او را به‌عنوان مردی روستایی با ویژگی‌های خشن رد می‌کند که فقط غربی‌ها می‌توانند از آن استقبال کنند
[ترجمه ترگمان]انتقادات او او را به عنوان روستایی روستایی با ویژگی های خشن نادیده گرفت که تنها غربی ها می توانستند از آن قدردانی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bumpkin herself made indiscreet remarks to her countrymen.
[ترجمه گوگل]خود بانگ به هموطنانش اظهارات غیرمعمولی کرد
[ترجمه ترگمان]آن ابله خود، خود را از هم جدا می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ibn Fayoud clenched his fists to stop himself trembling. Country bumpkin.
[ترجمه گوگل]ابن فیود مشت هایش را گره کرد تا از لرزش خودداری کند بامک کانتری
[ترجمه ترگمان]ابن Fayoud مشت ها را گره کرد تا خود را از لرزیدن خودداری کند روستایی روستایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Too much drawl and a Southerner sounds like a bumpkin.
[ترجمه گوگل]کشش بیش از حد و جنوبی به نظر می رسد مانند یک دست انداز
[ترجمه ترگمان]خیلی حرف زدن و یک جنوبی مثل یک کله پوک به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Privately he thought Tom Hendry was a bit of a country bumpkin.
[ترجمه گوگل]به طور خصوصی او فکر می کرد تام هندری کمی اهل روستا است
[ترجمه ترگمان]در خلوت فکر می کرد که تام Hendry یک bit روستایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روستایی نادان یا کودن (اسم)
bumpkin

نره غول (اسم)
giant, bumpkin

ادم بی دست و پا (اسم)
slouch, lout, lubber, bumpkin

انگلیسی به انگلیسی

• peasant, yokel, awkward and unsophisticated person; beam that projects outward from a ship (used to attach sails, wooden planks, etc.)
if you call someone a bumpkin, you mean that they come from a country area and that you think they are stupid or ignorant; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس