bump off


(خودمانی) کشتن، سر به نیست کردن، کلک کسی را کندن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: (slang) to murder.

جمله های نمونه

1. She was bumped off her job.
[ترجمه گوگل]او از کارش اخراج شد
[ترجمه ترگمان] شغلش رو از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. With more people flying these days, there is a greater chance of getting bumped off your flight.
[ترجمه گوگل]این روزها با تعداد بیشتری از افراد که پرواز می کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که از پرواز شما خارج شوند
[ترجمه ترگمان]با اینکه این روزها افراد بیشتری در پرواز هستند، احتمال بیشتری برای فرار از پرواز شما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The old man who owned the jewels was bumped off by the thieves.
[ترجمه گوگل]دزدان پیرمردی را که جواهرات را در اختیار داشت از پا درآوردند
[ترجمه ترگمان]پیرمرد صاحب جواهرات را دید که از کنار دزدها به زمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They planned to bump off the mobster.
[ترجمه گوگل]آنها قصد داشتند با اوباش برخورد کنند
[ترجمه ترگمان] اونا برنامه ریزی کردن که مافیا رو منفجر کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was worried about being bumped off the flight.
[ترجمه گوگل]من نگران بودم که از پرواز خارج شوم
[ترجمه ترگمان] نگران برخورد با هواپیما بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some users couldn't log in, others kept getting bumped off .
[ترجمه گوگل]برخی از کاربران نمی‌توانستند وارد شوند، برخی دیگر مدام با مشکل مواجه می‌شوند
[ترجمه ترگمان]بعضی از کاربران قادر به ورود به سیستم نبودند، اما بقیه مرتبا با مشکل مواجه می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each is a hermetically sealed universe, bumping off the others with very little cross-pollination.
[ترجمه گوگل]هر یک از این جهان‌ها به‌صورت هرمتیکی مهر و موم شده‌اند که با گرده‌افشانی بسیار کم، با دیگران برخورد می‌کند
[ترجمه ترگمان]هر کدام یک جهان محکم بسته هستند و با گرده افشانی متقاطع خیلی کوچک به دیگران تنه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mead was bumped off major cases and firm committees, then given only administrative duties, the lawsuit alleges.
[ترجمه گوگل]دعوی ادعا می‌کند که مید از پرونده‌های اصلی و کمیته‌های شرکت حذف شد، سپس فقط وظایف اداری به آنها داده شد
[ترجمه ترگمان]به مید ۳۸ با توجه به پرونده های اصلی و کمیته های شرکت برخورد کرد، و سپس تنها به وظایف اجرایی واگذار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mrs Cons-Boutboul, it is said, therefore decided to have Mr Perrot bumped off.
[ترجمه گوگل]گفته می‌شود که خانم Cons-Boutboul، بنابراین تصمیم گرفت که آقای پروت را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]گفته شده که خانم Cons - Boutboul، به همین دلیل تصمیم گرفته است که آقای Perrot با آن برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too many banks, bump off a third.
[ترجمه گوگل]بانک های بسیار زیاد، یک سوم را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان] خیلی بانک داره، ضربه سوم میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Or bummed out, or bumped off, or some bumptious buckaroo had burst your bubble.
[ترجمه گوگل]یا قلع و قمع شده، یا بر هم خورده، یا یک گاومیش پر زرق و برق حباب شما را ترکیده است
[ترجمه ترگمان]یا قاطی کرده بود، یا یه گاوچران حرف زده بود که تو your منفجر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is he there to bump off Jim?
[ترجمه گوگل]آیا او آنجاست تا با جیم برخورد کند؟
[ترجمه ترگمان]جیم آنجا است که جیم بشود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He admitted bumping off Baines.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که با بینز برخورد کرده است
[ترجمه ترگمان] اون اعتراف کرد که داره به \"Baines\" برخورد می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But neither could you escape the fact that it seemed specifically designed for bumping off toddlers.
[ترجمه گوگل]اما نمی توانید از این واقعیت فرار کنید که به نظر می رسد به طور خاص برای ضربه زدن به کودکان نوپا طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]اما شما نمی توانید از این حقیقت فرار کنید که به نظر می رسید برای برخورد با بچه های نوپا، طراحی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I was afraid that at any moment the car would go bumping off it, into the surrounding desert.
[ترجمه گوگل]می ترسیدم هر لحظه ماشین از روی آن به صحرای اطراف برود
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم که در هر لحظه ماشین از آن بالا برود و به بیابان مجاور برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) murder deliberately and with premeditation; kill coldly

پیشنهاد کاربران

( عامیانه ) کشتن ، کلک کسی را کندن
Kill
کسی را به طور ناگهانی از چیزی حذف کردن یا محروم کردن
اینترنت کسی را ناگهانی و بی خبر قطع کردن
از فهرست پرواز خارج کردن به دلیل نبود جا و در پرواز دیگر جای دادن
کسی را از لیست یا برنامه ای حذف کردن
1. کشتن برای از شر کسی خلاص شدن
کشتن عمدی ( مثلا توسط یک آدمکش حرفه ای )
2. از شر چیزی خاص خلاص شدن

بپرس