bummed
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
تو ذوق خوردن
دمق و درب و داغون، پوکیده
دلخور - ناامید
A: You ditched the company dinner last minute.
B: Yeah, told my boss Eva was sick. He was bummed but he really couldn't do anything about it.
مهمانی شام شرکتت رو آخرین دقایق پیچوندی.
... [مشاهده متن کامل]
اره به رِییسم گفتم اوا ( دخترمون ) مریضه. دلخور شد ( حالش گرفته شد ) ولی ننونست کاری بکنه. مجبور شد بپذیره
از سریال
Scenes from a marriage
مهمانی شام شرکتت رو آخرین دقایق پیچوندی.
... [مشاهده متن کامل]
اره به رِییسم گفتم اوا ( دخترمون ) مریضه. دلخور شد ( حالش گرفته شد ) ولی ننونست کاری بکنه. مجبور شد بپذیره
از سریال
بی دل و دماغ
ناراحت شدن
دلخور بودن
به هم ریختن
ناراحت شدن
زیاد روی کردن در چیزی
دلخور بودن از کسی یا چیزی