bulge

/ˈbəldʒ//bʌldʒ/

معنی: ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی، شکم، صعود، باد کردن، متورم شدن، جلو دادن
معانی دیگر: برآمدگی، کیس، قلمبه شدگی، شکم دادگی، آماس، برآمده کردن یا شدن، کیس کردن، قلمبه شدن، بیرون زدن، پلخیدن، برغلانیدن، ورقلمبیدن، شکم دادن، ورغلیدن، افزایش ناگهانی (در اندازه یا ارزش و غیره)، پیشرفتگی، پیش آمدگی (به ویژه در خط جبهه ی جنگ)، (عامیانه) سود، مزیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a rounded or swollen protrusion caused by pressure from below or within.
مترادف: protrusion, protuberance
مشابه: bump, enlargement, projection, prominence, salient, swelling

- All those gifts are making a bulge in your travel bag.
[ترجمه گوگل] همه آن هدایا در کیف سفر شما برآمدگی ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان] تمام آن هدایا در کیف سفری شما قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He will have surgery to repair a bulge in an artery of his leg.
[ترجمه گوگل] او برای ترمیم برآمدگی شریان پایش تحت عمل جراحی قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان] او جراحی خواهد کرد تا برآمدگی ساق پایش را ترمیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bulges, bulging, bulged
(1) تعریف: to protrude or extend outward.
مترادف: bag, distend, protrude, swell
مشابه: bloat, butt, enlarge, expand, jut out, pouch, puff up, spread, start, stick out

- His stomach is beginning to bulge.
[ترجمه گوگل] معده اش شروع به برآمدگی کرده است
[ترجمه ترگمان] شکمش دارد پف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be filled to the limit.
مشابه: brim, burst

- His wallet was bulging with cash after the poker game.
[ترجمه گوگل] کیف پولش بعد از بازی پوکر پر از پول نقد بود
[ترجمه ترگمان] کیف پولش را بعد از بازی پوکر با پول نقد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boy's pockets were bulging with rocks he'd collected.
[ترجمه گوگل] جیب های پسر با سنگ هایی که جمع کرده بود، برآمده بود
[ترجمه ترگمان] جیب هایش پر از سنگ هایی بود که او جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: bulgy (adj.), bulgingly (adv.), bulginess (n.)
• : تعریف: to make rounded.
مترادف: bag, bloat
مشابه: distend, enlarge, expand, inflate, puff up

جمله های نمونه

1. bulge in (or into)
سرزده وارد شدن

2. a bulge in the wall
شکم دادگی دیوار

3. the bulge in the prices
تورم قیمت ها

4. the bulge in the youth population
افزایش سریع تعداد جوانان

5. the bulge of a pregnant woman's stomach
برآمدگی شکم زن آبستن

6. get the bulge on
چیره شدن (بر)،برتری داشتن

7. What's that bulge in your pocket?
[ترجمه گوگل]آن برآمدگی در جیبت چیست؟
[ترجمه ترگمان]اون برآمدگی توی جیبت چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The apple made a bulge in his pocket.
[ترجمه گوگل]سیب در جیبش برآمدگی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]سیبی در جیبش بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gun made a bulge under his jacket.
[ترجمه گوگل]اسلحه زیر ژاکتش برآمدگی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]تفنگ زیر کتش بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I wondered what the bulge in her coat pocket was.
[ترجمه گوگل]تعجب کردم که برآمدگی جیب کتش چیست؟
[ترجمه ترگمان]در عجب بودم که چه برآمدگی در جیب کتش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the Mortuary Like soft cheeses they bulge sideways on the marble slabs, helpless, waiting to be washed.
[ترجمه گوگل]در سردخانه، مانند پنیرهای نرم، بر روی تخته‌های مرمر، بی‌پناه، برآمده می‌شوند و منتظر شستن هستند
[ترجمه ترگمان]در the، مانند پنیر نرم و نرم، از پهلو به روی صفحه های مرمری بالا و پایین می آیند و منتظرند تا شسته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bulge was taking place about midway in the plaster wall.
[ترجمه گوگل]برآمدگی تقریباً در نیمه راه در دیوار گچی رخ می داد
[ترجمه ترگمان]برآمدگی در قسمت وسط دیوار گچی جای گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Evidently the motion of a bulge in the interface changes the pattern of irrotational motion outside it.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که حرکت یک برآمدگی در رابط، الگوی حرکت چرخشی خارج از آن را تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]آشکار است که حرکت برآمدگی در رابط الگوی حرکت irrotational در بیرون آن را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your cheeks bulge with your last saved breath.
[ترجمه گوگل]گونه هایت با آخرین نفس نجات یافته ات برآمده می شوند
[ترجمه ترگمان]گونه های شما با آخرین نفس نجات شما بیرون زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She had a big bulge in her pocket, exactly like Victorine's.
[ترجمه گوگل]او یک برآمدگی بزرگ در جیبش داشت، دقیقاً شبیه جیب ویکتورین
[ترجمه ترگمان]درست مثل ویکتور ین، یک برآمدگی بزرگ در جیبش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورم (اسم)
bulge, tumidity, edema, dropsy, botch, tympany, swelling, bunny, tumor, node, tumefaction, turgidity, welt, tumescence

تحدب (اسم)
bulge, convexity

بالارفتگی (اسم)
bulge

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

صعود (اسم)
ascent, rise, mount, ascension, bulge, escalade

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

متورم شدن (فعل)
distend, bulge, inflate, swell

جلو دادن (فعل)
bulge, prepay

تخصصی

[] گیرة سنگ, برآمدگی

انگلیسی به انگلیسی

• protrusion, projection; temporary growth
be inflated; protrude, project
if something bulges, it sticks out from a surface.
if something is bulging with things, it is very full of them.
a bulge is a lump on a surface that is otherwise flat.

پیشنهاد کاربران

A bulge refers to a noticeable swelling or protrusion that sticks out from a surface or area. It can be used to describe something that is visibly larger or more prominent than its surroundings.
برآمدگی قابل توجهی که از یک سطح یا ناحیه بیرون زده است.
...
[مشاهده متن کامل]

می توان از آن برای توصیف چیزی استفاده کرد که به وضوح بزرگتر یا برجسته تر از محیط اطراف است.
مثال؛
The bulge in his pocket made it clear he was carrying something bulky.
In a conversation about body image, someone might say, “I hate how my stomach bulges out in this dress. ”
A person discussing a bulging tire might say, “I need to get that bulge fixed before it causes a blowout. ”

به معنای اضاف وزن یا چاق شدن
It gives you a better chance of winning the battle of the bulge
به شما شانس بهتری در بردن نبرد چاقی میدهد
لیز خوردگی ، بیرون زدگی
بشکه ای
bulge ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: برآمدگی 1
تعریف: نقطۀ ضعیفی در دیوارۀ تایر که در هنگام باد کردن تایر بالا می آید
برامدگی
برجستگی در ساقه مو که تولید ملانین ورنگدانه های مو در آنجا ساخته می شود ودر قسمت بلایی آن تجمع می کند
Bulge یا buldge : بیرون زدگی - ورم - برآمدگی - بیرون زدن
معلوم بودن مرز و شکل آلت تناسلی از روی شلوار
Bulgar : بلغارستانی
Bulgaria : بلغارستان
مثال :
Wow Nathan's buldge is HUGE
to be completely full ( of something ) . Ox
بیرون زدگی مثل: disk bulge ( دیسک کمر )

بپرس