build into


1- در درون چیزی قرار دادن یا تعبیه کردن، 2- بخشی از چیزی بودن یا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• construct something as part of a whole; create something to be an integral part of something else

پیشنهاد کاربران

build into
- 1 - در درون چیزی قرار دادن یا تعبیه کردن
چیزی را داخل چیزی ساختن یا دراوردن
- The bookcase was built into the wall.
- جا کتابی را در داخل دیوار ساخته بودند.
- 2 - بخشی از چیزی بودن یا کردن
...
[مشاهده متن کامل]

- the inequalities built into that country's tax system
- نابرابری های موجود در نظام مالیاتی آن کشور

تعبیه شده در
1. به صورت . . . در آوردن
2. قرار دادن در، وارد . . . کردن
3. ساختن در، درآوردن در
نهادینه کردن
لحاظ کردن
در نظر گرفتن
منظور کردن، گنجاندن
It’s built into the price of the roomاین در قیمت اتاق منظور شده است
تعبیه کردنThere are three cash machines built into the wall.
قرار دادن، گذاشتن
ایجاد کردن
تعبیه کردن

شامل شدن، در خود داشتن ( to include )
گنجاندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس