• : تعریف: (informal) to stop bothering someone and leave.
جمله های نمونه
1. He had bugged off before I had a chance to get a word in.
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه من فرصتی برای صحبت کردن داشته باشم، دست از کار کشیده بود [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه فرصت پیدا کردن یک کلمه با او را داشته باشم میکروفون را از دست داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We can't help you, so bug off.
[ترجمه دانی] نمیتونم بهت کمک کنم ، هری
|
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم به شما کمک کنیم، پس ایراد بگیرید [ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم به تو کمک کنیم، پس فرار کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The ground crew can now work to refuel, clean the squashed bugs off the bubble and put the aircraft to bed.
[ترجمه گوگل]خدمه زمینی اکنون می توانند برای سوخت گیری، پاک کردن حشرات له شده از حباب و خواباندن هواپیما کار کنند [ترجمه ترگمان]خدمه زمینی هم اکنون می توانند برای سوخت گیری کار کنند، حشرات را از حباب بیرون کنند و هواپیما را به روی تخت خواب بگذارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The loss of a job is rejection, resulting in the same hurt feelings as if a friend had told you to "bug off".
[ترجمه گوگل]از دست دادن شغل، طرد شدن است، و در نتیجه همان احساسات آسیب دیده ای را به همراه دارد که گویی دوستی به شما گفته است که «خطا کنید» [ترجمه ترگمان]از دست دادن شغل رد کردن است، و منجر به همان احساسات جریحه دار شده می شود، انگار که یکی از دوستان به شما گفته بود \"حشره\" را ترک کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. So far, Beijing's message to the world on all of this could be neatly summed up as "bug off. "
[ترجمه گوگل]تا کنون، پیام پکن به جهان در مورد همه اینها را میتوان بهطور منظم بهعنوان «باگ کردن» خلاصه کرد [ترجمه ترگمان]تا کنون، پیام پکن به جهان در مورد همه اینها می تواند به طور منظم جمع بندی شود تا \"bug\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Bug off! You're annoying me.
[ترجمه گوگل]اشکال کردن! شما من را آزار می دهید [ترجمه ترگمان]! تکون نخور تو داری من رو آزار میدی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشنهاد کاربران
کشیدن کنار از یک مکالمه. . . یا گفتگو. . . رفتن بیرون. . . اومدن اینور. . .