- He was beloved in high school as the class buffoon.
[ترجمه گوگل] او در دبیرستان بهعنوان دلقک کلاس محبوب بود [ترجمه ترگمان] او در دبیرستان به عنوان دلقک کلاس محبوب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: someone who is seen as ridiculous by others. • مترادف: fool, laughingstock
- No one took him for anything more than a buffoon and no idea of his was taken seriously.
[ترجمه گوگل] هیچ کس او را برای چیزی بیشتر از یک قلدر نپذیرفت و هیچ ایده ای از او جدی گرفته نشد [ترجمه ترگمان] هیچ کس او را دلقکی بیش از دلقکی تلقی نمی کرد و هیچ تصوری از او نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the buffoon made everyone laugh
دلقک همه را به خنده آورد.
2. They pictured their manager as a buffoon.
[ترجمه ماری] آنها مدیر خود را به شکل یک دلقک کشیدند
|
[ترجمه گوگل]آنها مدیر خود را به عنوان یک بوفون تصور می کردند [ترجمه ترگمان]آن ها مدیر خود را دلقکی تلقی می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Doesn't he get tired of playing the buffoon in class?
[ترجمه ماری] آیا اون از دلقک بازی در کلاس خسته نمیشه?
|
[ترجمه گوگل]آیا او از بوفون بازی در کلاس خسته نمی شود؟ [ترجمه ترگمان]آیا از بازی کردن مسخره در کلاس خسته نمی شود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. To many people he was just a romantic buffoon.
[ترجمه ماری] برای بسیاری از افراد اون فقط یک دلقک عاشق بود
|
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از مردم او فقط یک عاشق عاشقانه بود [ترجمه ترگمان]برای بسیاری از مردم یک دلقک رمانتیک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. More precisely, a buffoon with a wacky idea and too much free time.
[ترجمه گوگل]به عبارت دقیقتر، یک دمدمی مزاج با ایدهای عجیب و غریب و وقت آزاد زیاد [ترجمه ترگمان]به طور دقیق تر، یک دلقک با یک ایده احمقانه و زمان آزاد بسیار آزاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A buffoon, especially a performing clown.
[ترجمه گوگل]یک بوفون، به خصوص یک دلقک مجری [ترجمه ترگمان]یه دلقک، مخصوصا یه دلقک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. My face looks like a buffoon with a smile.
[ترجمه گوگل]صورتم شبیه یک بوفون با لبخند است [ترجمه ترگمان]صورت من مثل دلقکی است که لبخند می زند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. That politician acted like a buffoon during that debate.
[ترجمه گوگل]آن سیاستمدار در آن مناظره مانند یک بوفون عمل کرد [ترجمه ترگمان]آن سیاست مدار در طول این مباحثات مانند دلقکی عمل کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The southest buffoon is still clamouring to depart form China.
[ترجمه گوگل]جنوبترین بوفون هنوز در حال فریاد زدن برای خروج از چین است [ترجمه ترگمان]دلقکی southest هنوز فریاد می زند که چین را تشکیل دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. And when he had said this, the buffoon vanished; Zarathustra, however, went on through the dark streets.
[ترجمه گوگل]و هنگامی که او این را گفت، بوفون ناپدید شد زرتشت اما در کوچه های تاریک پیش رفت [ترجمه ترگمان]و هنگامی که این سخن را گفت، دلقک ناپدید شد و با این همه از خیابان های تاریک گذشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. What a bumbling, impotent buffoon!
[ترجمه گوگل]چه بوفون ناتوان و بیتوانی! [ترجمه ترگمان]چه مسخره بازی مسخره ای! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Neill triumphantly flies in the face of a long line of buffoon kings on film.
[ترجمه گوگل]نیل پیروزمندانه در برابر صف طولانی پادشاهان بوفون در فیلم پرواز می کند [ترجمه ترگمان]نیل پیروزمندانه در مواجهه با یک خط بلند از پادشاهان دلقکی بر روی فیلم پرواز می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This man symbolizes everything wrong with Britain - a deeply untalented buffoon a thoroughly sinister interior.
[ترجمه گوگل]این مرد نمادی از همه چیز اشتباه در بریتانیا است - یک بوفون عمیقاً بی استعداد، یک فضای داخلی کاملاً شوم [ترجمه ترگمان]این مرد نماد همه چیز در بریتانیا است - دلقک عمیقا untalented یک فضای داخلی کاملا شوم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The man painted his hair into blue, looking like a buffoon.
[ترجمه گوگل]مرد موهایش را آبی رنگ کرد که شبیه یک بوفون بود [ترجمه ترگمان]مرد موهایش را به رنگ آبی کشید و شبیه دلقکی به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• ludicrous figure, clown, fool, joker you call someone a buffoon when they do silly things; an old-fashioned word.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ Don’t listen to him, he’s just a buffoon. In a comedic context, someone might say, “He always plays the buffoon in our skits. ” A person might use the term to describe a clumsy or foolish action, such as, “I can’t believe I tripped over my own feet, what a buffoon!”
اسم : دلقک ، احمق ، لوده synonym : clown , fool فعل : مسخره بازی در آوردن To behave like a buffoon
play the buffoon = لودگی کردن - دلقک بازی درآوردن - مسخرگی کردن
buffoon ( هنرهای نمایشی ) واژه مصوب: لوده تعریف: شخصیتی کمدی در نمایش که حرکات و گفتار مضحک دارد
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .