buffet

/bəˈfeɪ//ˈbʊfeɪ/

معنی: ضربت، ضرب، سیلی، بوفه، رستوران، قفسه جای ظرف، اشکاف، کافه، مشت
معانی دیگر: (مجازی) ناملایمات، (با ضربه های پی درپی)زدن، کوفتن، مبارزه کردن، (بر ضد چیزی) تلاش کردن، با مبارزه و سختی راه خود را باز کردن، ضربه (با مشت یا دست باز)، چک، مشت زدن، سیلی زدن، توگوشی زدن، چک زدن، گنجه (که کاسه و بشقاب و ملافه و غیره را در آن قرار می دهند)، قفسه، چینی جا (sideboard هم می گویند)، شام یا ناهار یا صبحانه ای که در آن هر کس خوراک خود را از پیشخوان انتخاب می کند و سر میز خود می برد، پیشخوان یا میز ویژه ی مشروبات و تنقلات، رستوران (ویژه ی مشروبات و تنقلات)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: buffets, buffeting, buffeted
• : تعریف: to hit or strike against.
مترادف: beat, hit
مشابه: bash, catch, pound, punch, slap, strike, thwack, whack

- The waves buffeted the pier.
[ترجمه گوگل] امواج اسکله را زیر و رو کردند
[ترجمه ترگمان] موج ها به اسکله برخورد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to advance by force against adversity.
مشابه: battle, contend, struggle

- The small airplane buffeted against the high winds.
[ترجمه گوگل] هواپیمای کوچک در برابر بادهای تند بوفه می زد
[ترجمه ترگمان] هواپیمای کوچک در مقابل باده ای شدید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a forceful blow, as with a club or fist.
مترادف: blow
مشابه: bash, box, clip, cuff, hit, pummel, punch, slap, thwack, whack

- The buffet to his head made the fighter stagger.
[ترجمه گوگل] بوفه ای که به سرش خورده بود، جنگنده را به لرزه انداخت
[ترجمه ترگمان] بوفه به سر او تلوتلو می خورد و تلوتلو می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a jarring impact, such as that produced by a blow.
مترادف: jolt, shock
مشابه: bump, impact
اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of furniture with a flat top and storage shelves or drawers; sideboard.
مترادف: cabinet, sideboard
مشابه: cupboard, dresser

- She keeps her good silverware in the buffet in the dining room.
[ترجمه گوگل] او ظروف نقره ای خوب خود را در بوفه اتاق غذاخوری نگه می دارد
[ترجمه ترگمان] توی سالن غذا خوری، غذای خوبی برای خودش نگه می داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a counter or bar on which food is served.
مترادف: counter
مشابه: bar, table

- I spied some delectable-looking cakes on the dessert buffet.
[ترجمه گوگل] من روی بوفه دسر چند کیک با ظاهر لذیذ جاسوسی کردم
[ترجمه ترگمان] من چند تا کیک خوش مزه برای بوفه دسر درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a meal at which diners help themselves to food laid out on a large table or buffet.
مشابه: lunch, potluck, self-service, smorgasbord, snack

- Don't eat snacks now; there will be a buffet at the party.
[ترجمه گوگل] الان تنقلات نخورید؛ در مهمانی یک بوفه وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان] همین الان اسنک نخور، تو مهمونی یک بوفه هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our local restaurant has a nice lunch buffet.
[ترجمه گوگل] رستوران محلی ما یک بوفه ناهار خوب دارد
[ترجمه ترگمان] رستوران محلی ما یک بوفه ناهار خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: pertaining to a buffet.
مشابه: self-service

- a buffet table
[ترجمه گوگل] یک میز بوفه
[ترجمه ترگمان] میز بوفه قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a buffet brunch
[ترجمه سارا] میز غذا - میزی که روی ان غذا چیده میشه تا مهمانان خودشون از خودشون پذیرایی کنن
|
[ترجمه گوگل] یک برانچ بوفه
[ترجمه ترگمان] رستوران رستوران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. buffet car
(راه آهن) واگن غذاخوری،رستوران قطار

2. a buffet breakfast
صبحانه ی بوفه (که هرکس غذای خود را به مقدار دلخواه برمی دارد)

3. she had arrayed her antique dishes in a buffet
ظروف آنتیک خود را در قفسه چیده بود.

4. The dinner will be served buffet style.
[ترجمه گوگل]شام به صورت بوفه سرو می شود
[ترجمه ترگمان]شام به سبک بوفه سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Come for cocktail and buffet next Sunday.
[ترجمه گوگل]یکشنبه آینده برای کوکتل و بوفه بیایید
[ترجمه ترگمان] برای مشروب و بوفه یکشنبه دیگه بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We sat in the station buffet sipping tea.
[ترجمه گوگل]در بوفه ایستگاه نشستیم و چای می خوردیم
[ترجمه ترگمان]ما در بوفه ایستگاه نشسته بودیم و چای می خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The price includes morning coffee, buffet lunch, and afternoon tea.
[ترجمه گوگل]قیمت شامل قهوه صبح، ناهار بوفه و چای بعد از ظهر می باشد
[ترجمه ترگمان]قیمت شامل قهوه صبح، ناهار بوفه و چای بعد از ظهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The buffet consisted of several different Indian dishes.
[ترجمه گوگل]بوفه شامل چندین غذای مختلف هندی بود
[ترجمه ترگمان]بوفه انواع مختلفی از غذاهای هندی را تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We had a stand-up buffet.
[ترجمه گوگل]بوفه ایستاده داشتیم
[ترجمه ترگمان] ما یه بوفه stand داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hotel restaurant serves a buffet breakfast.
[ترجمه گوگل]رستوران هتل صبحانه را به صورت بوفه سرو می کند
[ترجمه ترگمان]رستوران هتل صبحانه بوفه را سرو می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A finger buffet will be served.
[ترجمه گوگل]بوفه انگشتی سرو می شود
[ترجمه ترگمان]یک finger سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The church social will include a buffet dinner and a prize drawing .
[ترجمه گوگل]مراسم اجتماعی کلیسا شامل یک شام بوفه و یک قرعه کشی جایزه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]جامعه اجتماعی کلیسا شامل یک شام بوفه و یک نقاشی جایزه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lunch is a buffet meal, while dinner is waiter service.
[ترجمه گوگل]ناهار به صورت بوفه و شام به صورت گارسون است
[ترجمه ترگمان]ناهار یک وعده غذایی است، در حالی که شام خدمت پیشخدمت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He looked ravenously at the buffet table.
[ترجمه گوگل]با حرص به میز بوفه نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]نگاهی حریصانه به میز بوفه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

سیلی (اسم)
skelp, slog, box on the ear, slap in the face, cuff, buffet, spat on the face

بوفه (اسم)
buffet

رستوران (اسم)
tavern, restaurant, saloon, buffet, cafe, coffee shop, teashop, eating house

قفسه جای ظرف (اسم)
buffet

اشکاف (اسم)
buffet, wardrobe

کافه (اسم)
restaurant, buffet, cafe

مشت (اسم)
clump, knock, jab, fist, cuff, buffet, handful, punch

انگلیسی به انگلیسی

• sideboard for displaying and storing china and other objects; meal where the guests serve themselves; counter for food and refreshments; blow; concussion
hit, strike; struggle, fight against
a buffet is a meal of cold food at a party or public occasion. guests usually help themselves to the food.
a buffet is also a caf? in a station or a carriage in a train where you can buy snacks and drinks.
if the wind or the sea buffets something, it pushes against it suddenly and violently.
if a person or thing has several bad experiences or suffers shocks or damage, and is shaken but not destroyed by them, you can say that they are buffeted by these experiences.
a buffet is also a caf? in a station or a carriage in a train where you can buy snacks and drinks.
a buffet is also a caf? in a station or a carriage in a train where you can buy snacks and drinks.
a buffet is also a caf? in a station or a carriage in a train where you can buy snacks and drinks.

پیشنهاد کاربران

غذاخوری سلف سرویس
● اگر اسم باشد ( تلفظ: بافِی ) :
غذایی که به صورت سلف سرویس ارائه میشود.
● اگر فعل باشد ( تلفظ: بافِت ) :
پشت هم به چیزی برخورد کردن ( مثل کشتی که به امواج برخورد میکنه )
در جایگاه فعل:
به سختی راه خود را باز کردن
به چالش طلبیدن
در افتادن
سلف سرویس
لرزش هواپیما ( تکان شدید ) قبل از ورود به سرعت واماندگی که معمولاً با لرزش پایی ( پدال ) به خلبان هشدار داده می شود.
buffet ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: بوفه
تعریف: محلی برای فروش غذا و نوشابه در مکان های عمومی
self service food
خرستان . [ خ ُ رِ ] ( اِ ) گنجه . قفسه ای که در آن ظروف و امثال آن می نهند. بوفه ( در نزد فرنگان ) . خرستانه . ( از دزی ج 1ص 362 ) : فخافت منه المراءة ان یراه عندها. . . فادخلته الی خرستان عندها و خبته . . . ثم انها فتحت الخرستان علی الغلام و قالت اخرج . ( سندبادنامه ٔ عربی ص 358 ) .
پر کن بخور
Buffet به معنی "سلف سرویس" هست و اون رو با "بوفه" اشتباه نگیرید.
معادل کلمه بوفه میشه : Cafeteria
A meal in which all the food is put out on a table and guests serve themselves
غذای سلف سرویس
وعده غذایی که در آن هر کس غذای خود را از روی میز انتخاب می کند و سر جای خود برده و میل میکند.
مکانی در جایی مثلا قطار که می تونید از اونجا نوشیدنی یا غدا بخرید
A meal that people serve themselves and take it somewhere to start eating it

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس