budgetary

/ˈbədʒəˌteri//ˈbʌdʒətəri/

معنی: مربوط به بودجه
معانی دیگر: مربوط به بودجه

جمله های نمونه

1. The budgetary arithmetic suggests that government borrowing is set to surge.
[ترجمه گوگل]محاسبات بودجه نشان می دهد که استقراض دولت در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]حساب بودجه ای پیشنهاد می کند که استقراض دولت در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There are huge budgetary pressures on all governments in Europe to reduce their armed forces.
[ترجمه گوگل]فشارهای بودجه ای عظیمی بر همه دولت ها در اروپا وجود دارد تا نیروهای مسلح خود را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]فشارهای شدید بودجه ای در همه دولت ها در اروپا برای کاهش نیروهای مسلح آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tax policy and budgetary decisions still favor the wealthy, and the stock market sets new records every week.
[ترجمه گوگل]سیاست های مالیاتی و تصمیمات بودجه ای همچنان به نفع ثروتمندان است و بازار سهام هر هفته رکوردهای جدیدی را ثبت می کند
[ترجمه ترگمان]سیاست مالیاتی و تصمیمات بودجه ای هنوز به نفع ثروتمندان است و بازار سهام هر هفته سوابق جدیدی را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are budgetary procedure, the inadequacy of resources, and the redistributive aspect of the budget.
[ترجمه گوگل]آنها رویه بودجه، ناکافی بودن منابع و جنبه توزیع مجدد بودجه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها عبارتند از رویه بودجه، ناکافی بودن منابع و جنبه توزیع مجدد بودجه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He plays no budgetary games nor does he tolerate finance people playing games with him.
[ترجمه گوگل]او نه بازی های بودجه ای انجام می دهد و نه تحمل می کند که افراد مالی با او بازی کنند
[ترجمه ترگمان]او هیچ بازی بودجه ای را بازی نمی کند و نمی تواند تامین مالی افرادی را که با او بازی می کنند را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some state colleges have capped enrollment for budgetary reasons.
[ترجمه گوگل]برخی از کالج های ایالتی به دلایل بودجه ای ثبت نام را محدود کرده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشکده های دولتی به دلایل بودجه ای نام نویسی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The budgetary process focuses more clearly on the resource allocation process with more thorough scrutiny of existing commitments.
[ترجمه گوگل]فرآیند بودجه با بررسی دقیق‌تر تعهدات موجود، با وضوح بیشتری بر فرآیند تخصیص منابع متمرکز است
[ترجمه ترگمان]فرآیند بودجه بیشتر بر روی فرآیند تخصیص منابع با موشکافی دقیق تری از تعهدات موجود تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The basic problem with budgetary reform is that it not only requires administrative reform, but also strong political support.
[ترجمه گوگل]مشکل اساسی اصلاح بودجه این است که نه تنها به اصلاحات اداری نیاز دارد، بلکه به حمایت سیاسی قوی نیز نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]مشکل اصلی اصلاحات بودجه ای این است که نه تنها نیازمند اصلاحات اجرایی بلکه حمایت سیاسی قوی نیز می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They become entangled in national budgetary squabbles or bogged down with environmental concerns.
[ترجمه گوگل]آنها درگیر مناقشات بودجه ملی می شوند یا درگیر نگرانی های زیست محیطی می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر نزاع های بودجه ای ملی شده اند و یا با نگرانی های زیست محیطی درگیر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To supplement traditional budgetary methods, medium-term financial planning based on estimates of economic growth was advocated.
[ترجمه گوگل]برای تکمیل روش‌های سنتی بودجه‌ریزی، برنامه‌ریزی مالی میان‌مدت بر اساس برآورد رشد اقتصادی مورد حمایت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]برای تکمیل روش های سنتی بودجه، برنامه ریزی مالی میان مدت براساس برآوردها از رشد اقتصادی مورد حمایت قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The budgetary commission noted that the budget was not adequate to complete the necessary economic restructuring.
[ترجمه گوگل]کمیسیون بودجه خاطرنشان کرد که بودجه برای تکمیل بازسازی اقتصادی لازم کافی نیست
[ترجمه ترگمان]کمیسیون بودجه اشاره کرد که بودجه برای تکمیل بازسازی اقتصادی لازم کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I urge the administration to find a more appropriate and forthright solution to the budgetary and debt extension issues at hand.
[ترجمه گوگل]من از دولت می‌خواهم که راه‌حل مناسب‌تر و صریح‌تری برای مسائل مربوط به بودجه و تمدید بدهی‌ها پیدا کند
[ترجمه ترگمان]من دولت را ترغیب می کنم که راه حل مناسب و صراحت بیشتری را به مسائل مربوط به بودجه و بدهی در دست پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A clearly described project and precise time schedule will be easily translated into budgetary terms.
[ترجمه گوگل]یک پروژه به وضوح توصیف شده و برنامه زمانی دقیق به راحتی به شرایط بودجه ترجمه می شود
[ترجمه ترگمان]یک پروژه به وضوح توصیف شده و برنامه زمانی دقیق به راحتی به شرایط بودجه ترجمه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As we saw with the Treasury, organisational culture will impact on budgetary behaviour.
[ترجمه گوگل]همانطور که در مورد خزانه داری دیدیم، فرهنگ سازمانی بر رفتار بودجه تاثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]همانطور که ما با خزانه شاهد بودیم، فرهنگ سازمانی بر رفتار بودجه ای تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Needs for social care would be identified according to the social services department's policy and budgetary constraints.
[ترجمه گوگل]نیاز به مراقبت اجتماعی با توجه به سیاست و محدودیت های بودجه ای بخش خدمات اجتماعی شناسایی می شود
[ترجمه ترگمان]نیازها برای مراقبت اجتماعی با توجه به سیاست بخش خدمات اجتماعی و محدودیت های بودجه ای، شناسایی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط به بودجه (صفت)
budgetary

انگلیسی به انگلیسی

• of a budget, of a financial plan
a budgetary matter or policy is concerned with the amount of money that is available and how it is to be spent; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بودجه ای. ( مربوط به ) بودجه
مثال:
it is subject to budgetary approval
آن موکول به تصویب بودجه می شود.
آن مشروط به تصویب بودجه می شود.
بودجه ریزی

بپرس