اسم ( noun )
• (1) تعریف: a list of anticipated expenses and income for a certain period.
• مشابه: plan, schedule, statement
• مشابه: plan, schedule, statement
- The government is still preparing its annual budget.
[ترجمه گوگل] دولت همچنان در حال تهیه بودجه سالانه خود است
[ترجمه ترگمان] دولت هنوز مشغول تهیه بودجه سالانه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت هنوز مشغول تهیه بودجه سالانه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school district makes a new budget every year.
[ترجمه گوگل] ناحیه مدرسه هر سال بودجه جدیدی تهیه می کند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه هر ساله یک بودجه جدید ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مدرسه هر ساله یک بودجه جدید ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the amount of money available or designated for a certain period or purpose.
• مشابه: allotment, allowance, appropriation, assets, capital, funding, funds, means, money, quota, ration, resources
• مشابه: allotment, allowance, appropriation, assets, capital, funding, funds, means, money, quota, ration, resources
- It's not always possible to stay within the budget that you set for yourself.
[ترجمه گوگل] همیشه نمی توان در حد بودجه ای که برای خود تعیین کرده اید باقی ماند
[ترجمه ترگمان] همیشه ممکن نیست در محدوده بودجه ای که برای خودتان تعیین کرده اید، بمانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه ممکن نیست در محدوده بودجه ای که برای خودتان تعیین کرده اید، بمانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The military is seeking increases in its budget.
[ترجمه گوگل] ارتش به دنبال افزایش بودجه خود است
[ترجمه ترگمان] ارتش به دنبال افزایش بودجه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ارتش به دنبال افزایش بودجه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: budgets, budgeting, budgeted
مشتقات: budgetary (adj.), budgeter (n.), budgeting (n.)
حالات: budgets, budgeting, budgeted
مشتقات: budgetary (adj.), budgeter (n.), budgeting (n.)
• : تعریف: to plan the use or spending of.
• مترادف: ration
• مشابه: allocate, apportion, arrange, plan, schedule
• مترادف: ration
• مشابه: allocate, apportion, arrange, plan, schedule
- He budgets his time effectively, so it's rare that he is behind schedule.
[ترجمه گوگل] او زمان خود را به طور موثر بودجه بندی می کند، بنابراین به ندرت پیش می آید که از برنامه عقب بماند
[ترجمه ترگمان] او زمان خود را به طور موثر به بودجه اختصاص می دهد، بنابراین بندرت اتفاق می افتد که او پشت سر برنامه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زمان خود را به طور موثر به بودجه اختصاص می دهد، بنابراین بندرت اتفاق می افتد که او پشت سر برنامه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید