budge

/ˈbədʒ//bʌdʒ/

معنی: تکان دادن، تکان جزئی خوردن، جم خوردن
معانی دیگر: جم دادن، (کمی) جابجا کردن یا شدن، تکان خوردن، مخیدن، لانیدن، تسلیم شدن یا کردن، رضایت دادن، پوستینی که پشم آن به طرف خارج باشد، پوستین را پشت و رو دوختن (به ویژه بر حاشیه ی جامه)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: budges, budging, budged
(1) تعریف: to change or begin to change position slightly (usu. used negatively).
مترادف: move
مشابه: shift, stir

- The horse was tired and would not budge another inch.
[ترجمه گوگل] اسب خسته بود و دیگر اینچ تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان] اسب خسته بود و یک اینچ دیگر تکان نمی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has not budged from that chair in front of the TV all afternoon.
[ترجمه گوگل] تمام بعدازظهر از آن صندلی جلوی تلویزیون تکان نخورده است
[ترجمه ترگمان] او تمام بعد از ظهر از این صندلی جلو تلویزیون نرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We tried to move the refrigerator, but it absolutely would not budge.
[ترجمه گوگل] ما سعی کردیم یخچال را جابجا کنیم، اما کاملاً تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان] ما سعی کردیم یخچال را حرکت دهیم، اما مطلقا تکان نمی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to alter one's opinion (usu. used negatively).
مشابه: acquiesce, agree, concede, yield

- Despite our arguments, he wouldn't budge.
[ترجمه گوگل] با وجود استدلال های ما، او تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان] با وجود جر و بحث ما او از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to change or begin to change position slightly (usu. used negatively).
مترادف: move
مشابه: dislodge, nudge, shift

- I tried to push the car out of the mud, but I couldn't budge it.
[ترجمه گوگل] سعی کردم ماشین را از گل و لای بیرون بیاورم، اما نتوانستم آن را تکان دهم
[ترجمه ترگمان] سعی کردم ماشین را از گل بیرون بکشم، اما نمی توانستم تکانش دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to alter an opinion (usu. used negatively).
مترادف: sway
مشابه: convince, persuade, prevail upon, win over

- Logic wouldn't budge him.
[ترجمه گوگل] منطق او را تکان نمی دهد
[ترجمه ترگمان] منطق او را تکان نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. budge up
(انگلیس - عامیانه) دفتی زدن،(روی نیمکت و غیره) جا برای دیگران باز کردن

2. we were unable to budge the boulder
نتوانستیم صخره را از جایش تکان بدهیم.

3. we tried to change her mind, but she refused to budge
کوشیدیم نظرش را عوض کنیم ولی او سماجت کرد.

4. She leaned on the door, but it wouldn't budge.
[ترجمه گوگل]به در تکیه داد، اما تکان نخورد
[ترجمه ترگمان]او به در تکیه داد، اما تکان نمی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Americans are adamant that they will not budge on this point.
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها قاطعانه می گویند که در این زمینه تسلیم نخواهند شد
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها بر این باورند که در این نقطه از جا تکان نخواهند خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I couldn't budge the drawer?it was stuck fast.
[ترجمه گوگل]نمی توانستم کشو را تکان دهم؟ سریع گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]من نتونستم کشو رو تکون بدم؟ خیلی سریع گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She pushed at the door but it wouldn't budge.
[ترجمه گوگل]او در را فشار داد اما در را تکان نداد
[ترجمه ترگمان]او در را هل داد، اما تکان نمی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Budge up a bit! I'd like to sit down too.
[ترجمه گوگل]کمی تکان بخور! من هم دوست دارم بشینم
[ترجمه ترگمان]بوگ؟ من هم دوست دارم بشینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Treacy refuses to budge from his principles.
[ترجمه گوگل]تریسی حاضر نیست از اصول خود کناره گیری کند
[ترجمه ترگمان]تریسی از حرکت دادن به اصول خود خودداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She won't budge from her opinions.
[ترجمه گوگل]او از نظرات خود کوتاه نمی آید
[ترجمه ترگمان]او از عقایدش جدا نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Once his mother had said "no". she wouldn't budge.
[ترجمه گوگل]یک بار مادرش گفته بود "نه" او تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی مادرش گفته نه از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dog refused to budge.
[ترجمه گوگل]سگ از تکان خوردن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]سگ از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her mother refused to budge from London.
[ترجمه گوگل]مادرش حاضر به تکان خوردن از لندن نشد
[ترجمه ترگمان]مادرش از نقل مکان از لندن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've tried persuading her, but she won't budge.
[ترجمه مهدی حاجی‌زاده] من سعی کردم قانعش کنم ولی اون نظرش عوض نمی شه.
|
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را متقاعد کنم، اما او تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را متقاعد کنم، اما از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

تکان جزئی خوردن (فعل)
budge

جم خوردن (فعل)
stir, budge

انگلیسی به انگلیسی

• move; be moved
if someone will not budge on a matter, they refuse to change their mind or to compromise.
if you cannot move something, you can say that it will not budge or that you cannot budge it.

پیشنهاد کاربران

۱ _ تغییر عقیده دادن
to come to an agreement or make someone change their mind
e. g. I’ve tried everything to persuade her but she won’t budge an inch.
۲ _ تکان خوردن ، جم خوردن
move very slightly
e. g. She stepped on the gas but the car didn't budge.
نظرمو راجع به قیمت عوض نمیکنم.
. I am not budging on the price
"budge on sth"
لو دادن
کم آوردن ، تغییر نظر پیدا کردن ، تکان دادن
اصطلاح "جُم" در جم خوردن یا جم دادن صحیح نیست. این کلمه جنب است که به صورت جم تلفظ می شود.
ارزون، دست دوم، دست ساز، آبدوغ خیاری.
تکون خوردن , تکون دادن ؛ تغییر عقیده دادن
# I've tried moving the desk but it won't budge
# We were unable to budge the boulder
# He refuses to budge from his principles
# I've tried persuading her, but she won't budge
جم خوردن ، ذره ای یا یه خورده جابجا شدن
The men tried to tug at the stone, but it wouldn't budge from the mud
The boys budged over to make room
. for the elderly woman
1 ) US not ready to budge on Iran nuclear deal position: Official
Aljazeera. com@
2 ) She pushed at the door but it wouldn't budge
باج دادن
کوتاه آمدن
مرغ کسی یه پا داشتن
عوض کردن تصمیم و نظر
عوض شدن نظر و تصمیم به واسطه کسی یا چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس