buddy

/ˈbədi//ˈbʌdi/

معنی: یار، رفیق، خیلتاش
معانی دیگر: دوست، (شیرازی) کاکو، (عامیانه) دوست جون جونی بودن یا شدن، به عنوان هم رزم برگزیدن، (امریکا - عامیانه)، روش تعیین همیار (در جبهه ی جنگ و ماموریت های پلیسی و غیره)، هم رزم، همتا، همدم و همکار، هم قطار، هم ردیف، پرشکوفه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: buddies
(1) تعریف: (informal) a friend; pal.
مترادف: chum, crony, mate, pal
مشابه: associate, comrade, familiar, friend, intimate, playmate

(2) تعریف: used to address a male, usu. one whose name is unknown.
مترادف: bud, mister
مشابه: sir, son, sonny

جمله های نمونه

1. 'Where to, buddy?' the driver asked.
[ترجمه مهدی] کجا میری رفیق ؟راننده پرسید
|
[ترجمه مهرداد معدنی] کجا برسونمت رفیق ؟ راننده پرسید
|
[ترجمه علی رضا] راننده پرسید:کجا بریم رفیق؟
|
[ترجمه maneli] راننده پرسید:دوست من کجا میری؟
|
[ترجمه ژیوان] کجا می ری رفیق؟
|
[ترجمه گوگل]به کجا، رفیق؟ راننده پرسید
[ترجمه ترگمان]کجا بریم رفیق؟ راننده پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For many days now Buddy and Joe had appeared to be more and more tangled up in secrets.
[ترجمه سید اکبر] حالا چند روزه که جو و رفیقش بیشتر با جیک و پوک همدیگه آشنا شدن .
|
[ترجمه گوگل]چند روزی بود که بادی و جو بیشتر و بیشتر در اسرار در هم پیچیده بودند
[ترجمه ترگمان]برای چند روز رفیق و جو به نظر می رسید که بیشتر و بیشتر در نهان به هم گره خورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Catch you later,buddy!
[ترجمه Mina] میگیرم بعدا. فیق
|
[ترجمه گوگل]بعدا میگیرمت رفیق!
[ترجمه ترگمان]بعدا میبینمت، رفیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Drink up and go home, buddy.
[ترجمه گوگل]بنوش و برو خونه رفیق
[ترجمه ترگمان] بخور و برو خونه، رفیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her driving buddy was in trouble.
[ترجمه Pri] رفیق راننده اش در دردسر افتاده بود
|
[ترجمه Mina] رانندگی مشکل داره رفیق
|
[ترجمه گوگل]رفیق رانندگی او در مشکل بود
[ترجمه ترگمان] رفیق driving تو دردسر افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You and your neighbour might want to buddy up to make the trip more enjoyable.
[ترجمه گوگل]شما و همسایه‌تان ممکن است بخواهید با هم دوست شوید تا سفر را لذت‌بخش‌تر کنید
[ترجمه ترگمان]ممکن است شما و همسایه تان دوست داشته باشید دوست داشته باشند تا سفر را لذت بخش تر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. HI! What's up, buddy?
[ترجمه Sss] سلام چه خبر رفیق؟
|
[ترجمه گوگل]سلام! چه خبر رفیق
[ترجمه ترگمان]! HI - - - - - - - چه خبر، رفیق؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The school uses a buddy system to pair newcomers with older students.
[ترجمه گوگل]مدرسه از یک سیستم دوستان برای جفت کردن افراد تازه وارد با دانش آموزان بزرگتر استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]این مدرسه از یک سیستم رفقا برای جفت کردن تازه واردها با دانش آموزان بزرگ تر استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Get out of my way, buddy!
[ترجمه گوگل]از سر راه من برو رفیق!
[ترجمه ترگمان]ازسر راهم برو کنار، رفیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Whoever planted that tree beat Mr Buddy by a mile.
[ترجمه گوگل]هر کس آن درخت را کاشت، آقای بادی را یک مایل کتک زد
[ترجمه ترگمان]هر کسی که اون درخت رو کاشته آقای \"بادی\" رو تا یه مایلی کتک زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He and buddy Chuck Bauman have been circulating petitions for months asking voters to repeal property taxes.
[ترجمه گوگل]او و رفیقش چاک باومن ماه‌ها است که طومارهایی را منتشر کرده‌اند و از رای‌دهندگان خواسته‌اند که مالیات بر دارایی را لغو کنند
[ترجمه ترگمان]او و دوستش چاک اید چندین ماه است که در حال گردش هستند و از رای دهندگان خواسته اند تا مالیات اموال را لغو کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They therefore blame not the buddy system but political patronage for government inefficiency.
[ترجمه گوگل]بنابراین آنها نه نظام رفیق، بلکه حمایت سیاسی را مقصر ناکارآمدی دولت می دانند
[ترجمه ترگمان]بنابراین آن ها این سیستم رفیق را سرزنش نمی کنند بلکه حمایت سیاسی برای ناکارآمدی دولت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And taking on the computer-generated demons with a buddy was more fun than playing alone.
[ترجمه گوگل]و مقابله با شیاطین تولید شده توسط کامپیوتر با یک دوست، سرگرم کننده تر از بازی کردن به تنهایی بود
[ترجمه ترگمان]و با گرفتن کامپیوتر شیطانی با یک رفیق، بیشتر از بازی کردن لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a written order, Yeltsin charged his erstwhile buddy with slandering the president and his family and disclosing state secrets.
[ترجمه گوگل]یلتسین در یک دستور کتبی، دوست قبلی خود را به تهمت زدن به رئیس جمهور و خانواده اش و افشای اسرار دولتی متهم کرد
[ترجمه ترگمان]یلتسین در یک دستور کتبی، رفیق سابقش را با تهمت زدن به رئیس جمهور و خانواده اش و فاش کردن اسرار دولتی متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Buddy Ryan gave him the best defense ever assembled.
[ترجمه گوگل]بادی رایان بهترین دفاعی را که تا به حال جمع شده بود به او داد
[ترجمه ترگمان]رفیق رایان بهترین دفاع رو به اون داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یار (اسم)
adjoint, partner, fellow, bloke, adjunct, sweetheart, friend, helper, alter ego, adjutant, gill, bosom friend, paramour, pal, buddy, billy, chummy, close friend, helpmate, turtledove, yokefellow, pard, playmate, succourer

رفیق (اسم)
associate, man, fellow, bloke, friend, mate, comrade, pal, buddy, billy, bo, peer, cully, matey, yokefellow

خیلتاش (اسم)
buddy, chieftain, warlord, comrade-in-arms

انگلیسی به انگلیسی

• friend, pal; guy, fellow (slang)
a man's buddy is his close friend; an informal word.
in the united states, men sometimes address other men as buddy; an informal word.

پیشنهاد کاربران

Dude, fella
یولداش ( ترکی )
دوست
A friend for particular Activity رفیق برای یه فعالیت ویژه، رفیق هم مدرسه ای ، رفیق و همقطاران پیاده روی . . . .
Dark moon
۱ - دوست
۲ - رفیق - خطاب کردن کسی که اسمش را نمی دانید
رفیق
دادا ( اصفهانی )
دوست صمیمی
person
guy
زمانی استفاده میکنیم که اسم کسی رو نمیدونیم ( informal )
hey buddy , what are you doing with my car
آهای رفیق، داری با ماشین من چیکار میکنی 〽️

رفیق
used for talking to a man whose name you do not know
used for talking toa man whose name you do not know
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس