bucket

/ˈbəkət//ˈbʌkɪt/

معنی: سطل، دلو
معانی دیگر: گواره، دول، دولچه، با سطل حمل کردن یا (آب) کشیدن، (انگلیس) با سرعت اسب سواری کردن، با سرعت و بی باکی راندن، با تکان حرکت کردن، به مقدار یک سطل پر (bucketfull هم می گویند)، هر چیز سطل مانند (مثل قاشقک تراکتور خاکبردار یا حفره های چرخ آب یا آبچرخ و یا فرورفتگی های پروانه ی توربین)، قوس، (خودمانی) کپل، بقچه بندی، به طور تقلب آمیز در بورس سهام معامله کردن (رجوع شود به: bucket shop)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: a drop in the bucket
(1) تعریف: a cylindrical container, usu. carried by means of a semicircular handle; pail.
مترادف: pail
مشابه: container, receptacle, rub, scuttle, vessel

(2) تعریف: the quantity necessary to fill such a container.
مترادف: pail
مشابه: tub

- a bucket of sand
[ترجمه دینو] یک سطل پر از ماسه
|
[ترجمه گوگل] یک سطل شن
[ترجمه ترگمان] یک سطل ماسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the part of a steam shovel or other machine that is used to scoop up and transport material.
مشابه: pan, receptacle, scoop
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: buckets, bucketing, bucketed
• : تعریف: to place or transport in a bucket (often fol. by "up" or "out").
مشابه: box, pack

- Bucket up those apples.
[ترجمه مهتا] آن سیب ها را داخل سطل بریز .
|
[ترجمه گوگل] آن سیب ها را سطل بریز
[ترجمه ترگمان] آن سیب ها را بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: (informal) to travel fast.
مترادف: clip
مشابه: dash, hurry, hustle, rush, scurry, scuttle

جمله های نمونه

1. a bucket full of coal
یک سطل پر از زغالسنگ

2. kick the bucket
(خودمانی) مردن

3. kick the bucket
مردن،نفس آخر را کشیدن

4. the hem of a bucket is thicker than the rest of it
لبه ی سطل از بقیه ی آن ضخیم تر است.

5. to wind up a bucket from a well
سطل را از چاه بالا کشیدن

6. a drop in the bucket (or ocean)
(عامیانه - قطره ای در اقیانوس) مقدار ناچیز

7. water trickled out of the rusty bucket
آب از سطل زنگ زده می چکید.

8. the hand that rocked the cradle kicked the bucket
دستی که گهواره را تکان می داد (یعنی مادرم) لگد زد به سطل (یعنی مرد)

9. to draw water from a well with a bucket
با دلو از چاه آب کشیدن

10. (after drinking your coca cola) drop the empties in this bucket
(پس از نوشیدن کوکاکولا)بطری های خالی را در این سطل بریزید.

11. The sand had spilt from the fire bucket.
[ترجمه گوگل]ماسه از سطل آتش ریخته بود
[ترجمه ترگمان]ماسه از سطل آتش بیرون ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Armed with a bucket and a mop, I started washing the floor.
[ترجمه گوگل]با یک سطل و یک شوینده، شروع به شستن زمین کردم
[ترجمه ترگمان]با یک سطل و یک جارو، شروع به شستن کف زمین کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I filled the bucket with water.
[ترجمه Artin Sardari] سطل را پر از آب کردم.
|
[ترجمه گوگل]سطل را پر از آب کردم
[ترجمه ترگمان]سطل را پر از آب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She poured a bucket of water over me.
[ترجمه گوگل]یک سطل آب روی من ریخت
[ترجمه ترگمان]یک سطل آب روی من ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He dipped the brush into the paint bucket.
[ترجمه گوگل]قلم مو را در سطل رنگ فرو برد
[ترجمه ترگمان]قلم مو را در سطل رنگ فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The bottom of the bucket has worn through after all this time.
[ترجمه گوگل]ته سطل بعد از این همه مدت ساییده شده است
[ترجمه ترگمان]انتهای این سطل، بعد از این همه مدت فرسوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We drew water in a bucket from the well outside the door.
[ترجمه گوگل]از چاه بیرون در سطل آب کشیدیم
[ترجمه ترگمان]ما آب را در یک سطل از چاه بیرون کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سطل (اسم)
bail, kit, bucket, pail

دلو (اسم)
bucket, pail

تخصصی

[عمران و معماری] سطل - باکت - بن - جام - جامک - قوس پیوندی - لاوک چرخاب
[مهندسی گاز] سطل
[زمین شناسی] صندوقه،جام صندوقه محفظه ایست کهمواد معدنی درآن ریختهمی شود .بوسیله ورقهای فولادی ساختهمی شود ومعمولابه شکل یک منشورباقاعده مثلث است که درقسمت پایین خمیده است.
[ریاضیات] سبد، ملاغه، سطل
[معدن] جام (ترابری)
[آب و خاک] جام

انگلیسی به انگلیسی

• pail, container for holding liquid; basket (basketball slang); scoop of a steam shovel; amount of material that can fill one bucket
ride a horse quickly; drive roughly; rain profusely
a bucket is a round metal or plastic container with a handle. buckets are often used for holding and carrying water.
you can use bucket to refer to a bucket and its contents, or to the contents only.

پیشنهاد کاربران

مکانیک خودرو
در لودر - جام - بیل هیدرولیک ترجمه می شود
bucket
Us
UK
متوجه نشدم در صوتی منظور چیه؟
محفظه
مثال؛
I drive a bucket because I can’t afford a new car.
A person might complain, “My bucket keeps breaking down on me. ”
Another might joke, “I don’t need a fancy car, just give me a bucket with wheels. ”
risk bucket : درجه ریسک، سطوح ریسک
bucket لگن
pocket جیب
همون ماشین قراضه ( لگن ) خودمون را میگن
دسته. گروه.
به معنای سطل ، در ابعاد کوچک و خیلی بزرگ
مثلا مخزنی مخروطی که توسط جرثقیل ساختمانی ( تاور کرین ) جهت جابه جایی ماسه یا بتن ریزی استفاده می شود به نامه باکت ( Bucket ) نامیده می شود.
لباس: کلاه باکت
bucket ( n ) ( bʌkət ) ( also pail ) =an open container with a handle, used for carrying or holding liquids, sand, etc. , e. g. a plastic bucket.
bucket
سطل بازی
A drop. in the bucket
یک اصطلاح یعنی یه قطره در برابر اقیانوس
ابوقراضه، قارقارک
⁦✔️⁩پشت سر گذاشتن با بی باکی،
از سر گذراندن با شجاعت
Riyadh's efforts held up signing the agreement by Israel hours, but Emirates 💥bucket💥 pressure
سطلی که مخصوص طی کشیدنه
Mop and bucket
Mop=طی
Bucket=سطل
A bucket list
یک اصلاح است برای کارهایی که قبل مرگ باید انجام داد.
خروار خروار
سلول
چهارگوش

I had to take half the kid away in buckets
خاک انداز
مجبور شدم نصف یارو رو با خاک انداز از روی زمین جمع کنم.

Verb - informal :
به شدت باران باریدن
راندن یک وسیله نقلیه به صورت خیلی سریع و بدون احتیاط

مقادیر زیاد پول، ثروت، هنگفت
سطل
سطل
کامپیوتر: باکت
داده دان: در رایانش به مجموعه ای از داده های نامرتب باک: داده دان، سطل گفته می شود. این می تواند نوعی ساختمان داده هم باشد که در جدول درهم سازی و مرتب سازی به کار می رود.
اصطلاح غیررسمی و عامیانه در شمال غرب آمریکا ) یک ماشین قدیمی و کاملا ابوقراضه که فقط راه میرود و هیچ چیز دیگری ندارد!، ماشین لکنته!
This Bucket is really a piece of shit
ظرف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس