شجاع شدن، تهییج کردن، پیشرفت کردن، روحیه کسی را درک کردن // ( امریکا - عامیانه ) سرحال آمدن، سرکیف آمدن، شاد شدن
مثال:
Bella and Jim need me to buck them up.
بلا و جیم نیاز دارند به من که آنها را سر حال کنم {سر کیفشان بیاورم}.
مثال:
بلا و جیم نیاز دارند به من که آنها را سر حال کنم {سر کیفشان بیاورم}.