اسم ( noun )
• (1) تعریف: a fully grown male of certain animal species such as the deer, goat, rabbit, and sheep.
- The buck had a large rack of antlers.
[ترجمه معروف اداک] گوزن یه جفت شاخ بزرگ داشت|
[ترجمه گوگل] جفتک یک قفسه بزرگ از شاخ داشت[ترجمه ترگمان] باک جای بزرگی پر از شاخ گوزن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a man who is or considers himself to be exceptionally virile or dashing.
- Why aren't you dancing with one of these handsome young bucks?
[ترجمه الهام قدوسی] چرا با یکی از این جوانهای خوش تیپ نمی رقصی؟|
[ترجمه گوگل] چرا با یکی از این جوون های خوش تیپ نمی رقصی؟[ترجمه ترگمان] چرا با یکی از این جوون خوشتیپ می رقصی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of the lowest grade or rank in a particular military category.
- a buck private
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bucks, bucking, bucked
حالات: bucks, bucking, bucked
• (1) تعریف: of a horse or similar animal, to leap off the ground and come down with stiff forelegs.
- The horse began to buck as soon as the man attempted to ride him.
[ترجمه گوگل] به محض اینکه مرد سعی کرد بر او سوار شود، اسب شروع به حرکت کرد
[ترجمه ترگمان] به محض آن که مرد سعی کرد او را به سواری ببرد، اسب به سرعت شروع به جفتک اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به محض آن که مرد سعی کرد او را به سواری ببرد، اسب به سرعت شروع به جفتک اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) to oppose or resist stubbornly or with determination.
- She bucked at their proposals.
[ترجمه گوگل] او با پیشنهادات آنها مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان] او با پیشنهادهای آن ها مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با پیشنهادهای آن ها مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to go forward in a series of jerks.
- The car was bucking wildly.
[ترجمه محمد] اتومبیل خیلی داشت می لرزید ( داشت جفتک می انداخت )|
[ترجمه گوگل] ماشین به طرز وحشیانهای در حال چرخیدن بود[ترجمه ترگمان] اتومبیل با ترس و لرز به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: buck up
عبارات: buck up
• (1) تعریف: to throw (a rider) by leaping off the ground and coming down with stiff forelegs.
- He had difficulty getting up after the horse bucked him.
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه اسب به او ضربه زد، به سختی از جایش بلند شد
[ترجمه ترگمان] پس از آن که اسب به راه افتاد، به زحمت بلند شد و از جا بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از آن که اسب به راه افتاد، به زحمت بلند شد و از جا بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to ram with the head.
• (3) تعریف: to oppose or force one's way against.
- The boat bucked the squall.
[ترجمه گوگل] قایق غوغا را شکست
[ترجمه ترگمان] قایق در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قایق در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He refuses to conform and he's always bucking the system.
[ترجمه گوگل] او از تطابق خودداری می کند و همیشه سیستم را به باد می دهد
[ترجمه ترگمان] او از پیروی کردن سرباز می زند و همیشه این سیستم را bucking
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از پیروی کردن سرباز می زند و همیشه این سیستم را bucking
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or an instance of bucking.
اسم ( noun )
• : تعریف: a structure used to hold wood for sawing; sawhorse.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bucks, bucking, bucked
حالات: bucks, bucking, bucked
• : تعریف: to cut or split (trees or logs), as with a saw or ax.
اسم ( noun )
عبارات: pass the buck
عبارات: pass the buck
• : تعریف: an object such as a buckhorn knife that was formerly placed before a player in a poker game to indicate the responsibility to deal.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a dollar in the U.S.
- Can I borrow ten bucks?
[ترجمه گوگل] آیا می توانم ده دلار قرض کنم؟
[ترجمه ترگمان] میشه ده دلار قرض بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میشه ده دلار قرض بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید