bubbly

/ˈbəbli//ˈbʌbli/

معنی: شامپانی، جوش زننده، پرحباب
معانی دیگر: پر گاز و جوش، حباب مانند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: bubblier, bubbliest
(1) تعریف: full of or giving off bubbles.
مشابه: effervescent

(2) تعریف: extremely cheerful; spontaneously exuberant.
متضاد: dull
مشابه: effervescent

جمله های نمونه

1. She had a bright and bubbly personality.
[ترجمه اچ بانو] او شخصیت باهوش و بشاشی داشت.
|
[ترجمه wtf] او شخصیت درخشان و پر جوشی داشت
|
[ترجمه گوگل]او شخصیت درخشان و حبابی داشت
[ترجمه ترگمان]او شخصیت درخشانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Guests were presented with glasses of bubbly on arrival.
[ترجمه گوگل]در بدو ورود به مهمانان لیوان های حباب دار داده شد
[ترجمه ترگمان]در این موقع میهمانان با عینک bubbly در اتاق پذیرایی حضور داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Let's crack open a bottle of bubbly to celebrate.
[ترجمه گوگل]بیایید برای جشن گرفتن یک بطری حباب باز کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا یک بطری شامپاین باز کنیم تا جشن بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has a very bubbly personality.
[ترجمه اچ بانو] او شخصیت بسیار سرزنده ای دارد.
|
[ترجمه گوگل]او شخصیت بسیار حبابی دارد
[ترجمه ترگمان]او شخصیت حبابی خیلی حبابی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was a wonderful, bubbly girl, full of vigour.
[ترجمه اچ بانو] او دختری فوق العاده، سرزنده و سرشار از انرژی دارد.
|
[ترجمه idc] او یک دختر فوق العاده، پرشور، پر از انرژی بود
|
[ترجمه گوگل]او یک دختر فوق العاده، حبابی، پر از انرژی بود
[ترجمه ترگمان]او یک دختر شگفت انگیز و حبابی و پر قدرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lunch and oceans of bubbly will be served here in the vaulted chalk cellars.
[ترجمه گوگل]ناهار و اقیانوس‌های حباب‌دار اینجا در زیرزمین‌های گچی طاق‌دار سرو می‌شود
[ترجمه ترگمان]در این جا در زیر cellars گچی ناهار و اقیانوس of در اینجا سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But investors should uncork the bubbly only if they have already banked their profits.
[ترجمه گوگل]اما سرمایه گذاران تنها در صورتی باید حباب را باز کنند که قبلاً سود خود را بانکی کرده باشند
[ترجمه ترگمان]اما سرمایه گذاران تنها در صورتی که سود خود را به پایان برسانند، انرژی حبابی را تامین خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The once boyish, bubbly children's presenter admitted his addiction live on television in front of 5 million viewers.
[ترجمه گوگل]مجری بچه پسرونه و حباب‌پز بچه‌ها به صورت زنده در تلویزیون و در حضور 5 میلیون بیننده به اعتیاد خود اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]این مجری پسری که زمانی پسرانه بود، اعتراف کرد که اعتیاد او در تلویزیون در برابر ۵ میلیون بیننده زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bake at 350 degrees until hot and bubbly, 20 to 25 minutes.
[ترجمه گوگل]در دمای 350 درجه بپزید تا داغ و حباب دار شود، 20 تا 25 دقیقه
[ترجمه ترگمان]at تا ۳۵۰ درجه تا گرم و حبابی، ۲۰ تا ۲۵ دقیقه Bake
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bubbly feeling:THE Marquess of Blandford, freed from jail after a judge admitted a mistake, toasted his liberty with champagne.
[ترجمه گوگل]احساس حبابی: مارکز بلاندفورد که پس از اعتراف یک قاضی به اشتباه از زندان آزاد شد، آزادی خود را با شامپاین برشته کرد
[ترجمه ترگمان]احساس حبابی، آزادی of، آزاد از زندان، آزاد از زندان، پس از اعتراف یک قاضی، خود را با شامپاین برشته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She felt bubbly with fun, and had to try hard not to let it show too much.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که از سرگرمی حبابی شده بود، و مجبور بود سخت تلاش می کرد تا اجازه ندهد آن را بیش از حد نشان دهد
[ترجمه ترگمان]دلش پر از شادی بود، و ناچار بود به سختی تلاش کند که این نمایش را بیش از حد نشان ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Normally bubbly and animated, she had seemed tired and overworked.
[ترجمه گوگل]به طور معمول حبابی و متحرک، خسته و کار زیاد به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]معمولا bubbly و سرحال به نظر می رسید، خسته و خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Have some more bubbly!
[ترجمه گوگل]مقداری حبابی بیشتر داشته باشید!
[ترجمه ترگمان]! یه کم more بخور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He brings a bottle of bubbly and a basketball. How tall, fair, gentle he is!
[ترجمه گوگل]او یک بطری حباب و یک توپ بسکتبال می آورد چقدر قد بلند، نجیب، مهربان است!
[ترجمه ترگمان] اون یه بطری شامپاین و یه توپ بسکتبال میاره چقدر بلند، زیبا و مهربان است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He brings a bottle of bubbly and a basketball.
[ترجمه گوگل]او یک بطری حباب و یک توپ بسکتبال می آورد
[ترجمه ترگمان] اون یه بطری شامپاین و یه توپ بسکتبال میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شامپانی (اسم)
bubbly, champagne

جوش زننده (صفت)
bubbly

پرحباب (صفت)
bubbly

انگلیسی به انگلیسی

• champagne (slang)
full of bubbles, fizzy, carbonated
a bubbly liquid is full of bubbles.
someone who is bubbly is very lively and cheerful.
you can refer to champagne as bubbly; an informal use.

پیشنهاد کاربران

سرشار از زندگی. سرزنده
Bubbly means cheerful, full of life
Bubbly people are usually popular because of their fun - loving and exciting personalities.
Reference ( focus on vocabulary1 )
شاد و شنگول، پر شور و هیجان، سرزنده، پر جنب و جوش
بشاش
خوش رفتار
Cheerful
آدمِ بترکون
Attractively_ full of energy
بشاش
نوشیدنی الکلی گازدار
خوشحال و شاد
( شخص ) سرزنده، پرروحیه، بانشاط
پایه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس