brushing


معمارى : برس زنى

جمله های نمونه

1. she was brushing her hair hastily
با شتاب موی خود را برس می زد.

2. I stood up, brushing crumbs from my trousers.
[ترجمه گوگل]از جایم ایستادم و خرده های شلوارم را پاک کردم
[ترجمه ترگمان]بلند شدم، خرده های بیسکوییت را از شلوارم کشیدم بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A thorough brushing helps to freshen up your mouth.
[ترجمه گوگل]مسواک زدن کامل به شادابی دهان کمک می کند
[ترجمه ترگمان]برس زدن کامل به تازه کردن دهان شما کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Brushing wet hair can cause stretching and breakage.
[ترجمه گوگل]برس زدن موهای خیس می تواند باعث کشیدگی و شکستگی شود
[ترجمه ترگمان]مسواک زدن موهای خیس می تواند باعث ایجاد کشش و شکستگی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Brushing the enemy away, we swept into the next town.
[ترجمه گوگل]دشمن را دور زدیم و به شهر بعدی رفتیم
[ترجمه ترگمان]کنار دشمن پارو بزن و به شهر بعدی رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Brushing away her tears, she promised to return.
[ترجمه ملکی] به او قول داد که اشک هایش را پاک کند
|
[ترجمه گوگل]اشک هایش را پاک کرد و قول داد که برگردد
[ترجمه ترگمان]به او قول داد که اشک هایش را پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Brushing the enemy aside, we swept into the next town.
[ترجمه گوگل]با کنار زدن دشمن، به شهر بعدی رفتیم
[ترجمه ترگمان]کنار دشمن پارو بزن و به شهر بعدی رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He tries to hide his bald patch by brushing his hair across it.
[ترجمه گوگل]او سعی می‌کند با برس زدن موهایش روی آن لکه‌ی طاس خود را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]سعی می کند سر طاس خود را با شانه کردن موهایش روی آن پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Remove plaque by brushing your teeth regularly.
[ترجمه گوگل]پلاک ها را با مسواک زدن منظم از بین ببرید
[ترجمه ترگمان]آن را با مسواک زدن به طور مرتب از روی صفحه بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was brushing at her coat.
[ترجمه گوگل]داشت کتش را مسواک می زد
[ترجمه ترگمان]کتش را شانه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt her dark brown hair brushing the back of my shoulder.
[ترجمه گوگل]موهای قهوه ای تیره اش را حس کردم که پشت شانه ام را برس می زد
[ترجمه ترگمان]موهای قهوه ای تیره اش را حس کردم که پشت شانه ام را نوازش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is necessary to remove plaque by brushing one's teeth.
[ترجمه گوگل]حذف پلاک با مسواک زدن دندان ضروری است
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن پلاک با مسواک زدن یک دندان لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's still ticked off at him for brushing her off and going out with you instead.
[ترجمه گوگل]او هنوز از او انتقاد می کند که او را مسواک زده و در عوض با شما بیرون رفته است
[ترجمه ترگمان]او هنوز از او جدا شده بود که او را شانه می زد و در عوض با تو بیرون می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your coat needs brushing down.
[ترجمه گوگل]کت شما نیاز به برس کشیدن دارد
[ترجمه ترگمان] کت تو باید کنار بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] برس زنی
[زمین شناسی] بوته زار کردن، بیشه کردن
[نساجی] عملیات تکمیلی تراش پارچه چنبه ای - عملیات برس زدن سطح پارچه فاستونی - برس زدن - در هم رفتگی و بهم پیچیده شدن الیاف در اثر پشت به پشت بودن دو سیلندر خاردار مجاور - خارهای پشت به پشت

انگلیسی به انگلیسی

• scouring, scrubbing, cleaning, grooming

پیشنهاد کاربران

brushing ( مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ )
واژه مصوب: قلم موزنی
تعریف: زدن مادۀ پوششی با قلم مو
به آرامی لمس کردن
شانه کردن
مسواک زدن

بپرس