صفت
________________________________________
🔸 معادل فارسی:
دردناک / آسیب زننده / کوبنده / سنگین / تحقیرآمیز
در زبان محاوره ای تخصصی:
وقتی یه اتفاق یا اقدام خیلی فشار میاره، درد ایجاد می کنه، یا طرف مقابل رو ضعیف می کنه
... [مشاهده متن کامل]
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( سیاسی – تحریم یا فشار شدید ) :**
در زمینه سیاست بین الملل، برای توصیف اقداماتی مثل تحریم هایی که اثرات سنگین، آسیب زننده، یا تضعیف کننده دارند
مثال: *Bruising U. S. sanctions on Russia’s oil industry. *
تحریم های کوبنده آمریکا علیه صنعت نفت روسیه.
2. ** ( استعاری – تجربهٔ دردناک یا تحقیرآمیز ) :**
برای توصیف تجربه ای که از نظر روانی یا حیثیتی آسیب زننده است، حتی اگر فیزیکی نباشد
مثال: *It was a bruising defeat for the team. *
اون شکست برای تیم خیلی تحقیرآمیز بود.
3. ** ( احساسی – فشار روانی یا ضربه حیثیتی ) :**
اشاره به تأثیرات روانی یا احساسی شدید ناشی از برخورد، شکست، یا تحقیر
مثال: *The interview turned into a bruising exchange. *
مصاحبه تبدیل شد به یک برخورد کوبنده و پرتنش.
4. ** ( فرهنگی – برخورد سخت یا چالش برانگیز ) :**
در روایت های رسانه ای یا فرهنگی، برای توصیف موقعیت هایی که درگیری یا فشار زیادی ایجاد می کنن
مثال: *The debate was bruising, with personal attacks flying. *
مناظره خیلی کوبنده بود، با حملات شخصی متعدد.
5. ** ( توصیفی – شدت و خشونت غیرجسمی ) :**
در توصیف هر نوع برخورد یا اقدام که اثرات شدید و غیرملایم داره، حتی اگر فیزیکی نباشه
مثال: *A bruising negotiation left both sides exhausted. *
مذاکره ای سنگین و فرساینده که هر دو طرف رو خسته کرد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
harsh – punishing – damaging – painful – crushing – battering – intense
________________________________________
🔸 معادل فارسی:
دردناک / آسیب زننده / کوبنده / سنگین / تحقیرآمیز
در زبان محاوره ای تخصصی:
وقتی یه اتفاق یا اقدام خیلی فشار میاره، درد ایجاد می کنه، یا طرف مقابل رو ضعیف می کنه
... [مشاهده متن کامل]
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( سیاسی – تحریم یا فشار شدید ) :**
در زمینه سیاست بین الملل، برای توصیف اقداماتی مثل تحریم هایی که اثرات سنگین، آسیب زننده، یا تضعیف کننده دارند
مثال: *Bruising U. S. sanctions on Russia’s oil industry. *
تحریم های کوبنده آمریکا علیه صنعت نفت روسیه.
2. ** ( استعاری – تجربهٔ دردناک یا تحقیرآمیز ) :**
برای توصیف تجربه ای که از نظر روانی یا حیثیتی آسیب زننده است، حتی اگر فیزیکی نباشد
مثال: *It was a bruising defeat for the team. *
اون شکست برای تیم خیلی تحقیرآمیز بود.
3. ** ( احساسی – فشار روانی یا ضربه حیثیتی ) :**
اشاره به تأثیرات روانی یا احساسی شدید ناشی از برخورد، شکست، یا تحقیر
مثال: *The interview turned into a bruising exchange. *
مصاحبه تبدیل شد به یک برخورد کوبنده و پرتنش.
4. ** ( فرهنگی – برخورد سخت یا چالش برانگیز ) :**
در روایت های رسانه ای یا فرهنگی، برای توصیف موقعیت هایی که درگیری یا فشار زیادی ایجاد می کنن
مثال: *The debate was bruising, with personal attacks flying. *
مناظره خیلی کوبنده بود، با حملات شخصی متعدد.
5. ** ( توصیفی – شدت و خشونت غیرجسمی ) :**
در توصیف هر نوع برخورد یا اقدام که اثرات شدید و غیرملایم داره، حتی اگر فیزیکی نباشه
مثال: *A bruising negotiation left both sides exhausted. *
مذاکره ای سنگین و فرساینده که هر دو طرف رو خسته کرد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
کبود شدن
آسیب دیده
کبودی، کوفتگی، کبود شدن
bruising ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: ضرب دیدگی
تعریف: صدمه دیدن سطح مواد غذایی، به ویژه میوه ها و سبزی ها براثر عوامل مکانیکی
واژه مصوب: ضرب دیدگی
تعریف: صدمه دیدن سطح مواد غذایی، به ویژه میوه ها و سبزی ها براثر عوامل مکانیکی
1 - اگر اسم باشد به معنای کبودی
2 - اگر صفت باشد به معنای دشوار و ناخوشایند است.
2 - اگر صفت باشد به معنای دشوار و ناخوشایند است.
پرخاش - گرانه، پر تنش
[روی کاغذ] لک و پیس افتادن
( پیشامد یا واقعه ) تلخ
کوفتگی
سخت و ناخوشایند
کبودی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)