اسم ( noun )
• (1) تعریف: an alloy consisting mainly of copper and tin.
- Weapons made of bronze were stronger than earlier weapons.
[ترجمه گوگل] سلاح های ساخته شده از برنز از سلاح های قبلی قوی تر بودند
[ترجمه ترگمان] سلاح های ساخته شده از برنز قوی تر از سلاح های قبلی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سلاح های ساخته شده از برنز قوی تر از سلاح های قبلی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a reddish brown color like that of the metal.
- His face was bronze from the sun.
[ترجمه گوگل] صورتش برنزی از خورشید بود
[ترجمه ترگمان] چهره اش از نور خورشید برنز گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چهره اش از نور خورشید برنز گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an object made of bronze, esp. a medal or work of art.
- As a sculptor, she is most famous for her bronzes.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک مجسمه ساز، او بیشتر به دلیل برنزهایش مشهور است
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک مجسمه ساز، به خاطر مدال های برنز خود مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک مجسمه ساز، به خاطر مدال های برنز خود مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bronzes, bronzing, bronzed
حالات: bronzes, bronzing, bronzed
• : تعریف: to give a bronze color to.
- The tropical sun bronzed their skin.
[ترجمه گوگل] آفتاب استوایی پوست آنها را برنزی کرد
[ترجمه ترگمان] آفتاب استوایی پوست آن ها را می سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آفتاب استوایی پوست آن ها را می سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید