broker

/ˈbroʊkə//ˈbrəʊkə/

معنی: دلال، واسطه معاملات بازرگانی
معانی دیگر: داستار، واسطه ی معاملات ملکی یا بازرگانی، سمسار، گاهبد، کارگزار، (در مورد امور سیاسی و حزبی) کدخدا منشی کردن، مذاکره و حل و فصل کردن، رجوع شود به: stockbroker، دلالی کردن، داستاری کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: brokership (n.)
• : تعریف: a person whose business is to negotiate buying and selling, esp. of stocks or real estate, on another's behalf.

- Their broker invested their money in companies that seemed to have good growth potential.
[ترجمه گوگل] کارگزار آنها پول خود را در شرکت هایی سرمایه گذاری کرد که به نظر می رسید پتانسیل رشد خوبی دارند
[ترجمه ترگمان] broker سرمایه شان را در شرکت هایی سرمایه گذاری کردند که به نظر می رسید پتانسیل رشد خوبی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an exchange broker
دلال بازار سهام

2. real estate broker
واسطه ی معاملات ملکی

3. A crafty knave needs no broker.
[ترجمه گوگل]یک حیله گر نیازی به دلال ندارد
[ترجمه ترگمان]یک آدم مکار به یک دلال نیاز ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I called my broker for advice about investing in the stock market.
[ترجمه گوگل]من با کارگزارم تماس گرفتم تا در مورد سرمایه گذاری در بورس مشاوره کنم
[ترجمه ترگمان]من broker را برای نصیحت درباره سرمایه گذاری در بازار سهام فرا خواندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was improper of the broker to withhold the information from the stock exchange.
[ترجمه گوگل]مخفی نگه داشتن اطلاعات از بورس اوراق بهادار از سوی کارگزار نادرست بود
[ترجمه ترگمان]نادرست از کارگزار برای نگه داشتن اطلاعات از بورس اوراق بهادار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a high-earning broker with money to burn.
[ترجمه گوگل]او یک دلال پردرآمد بود که پولی برای سوزاندن داشت
[ترجمه ترگمان]اون یه دلال مهم با پول برای سوزاندن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A good rule of thumb is that a broker must generate sales of ten times his salary if his employer is to make a profit.
[ترجمه گوگل]یک قانون سرانگشتی خوب این است که یک کارگزار باید فروش ده برابر حقوق خود را ایجاد کند تا کارفرمای او سود کند
[ترجمه ترگمان]یک قاعده خوب این است که اگر کارفرما بخواهد سود حاصل کند، یک دلال باید فروش ده برابر حقوق خود را تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During the war Wallas became a power broker in governmental circles.
[ترجمه گوگل]در طول جنگ والاس یک دلال قدرت در محافل دولتی شد
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ، Wallas دلال قدرت در محافل دولتی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ask advice from an insurance broker.
[ترجمه گوگل]از یک کارگزار بیمه راهنمایی بخواهید
[ترجمه ترگمان]از کارگزار بیمه مشاوره بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The selling broker is then required to assign a portion of the commission to the buyer broker.
[ترجمه گوگل]سپس کارگزار فروشنده موظف است بخشی از کمیسیون را به کارگزار خریدار اختصاص دهد
[ترجمه ترگمان]سپس کارگزار فروش برای اختصاص بخشی از کمیسیون به کارگزار خریدار مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The broker will get 5% if he finds a purchaser.
[ترجمه گوگل]دلال اگر خریدار پیدا کند 5 درصد دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]اگر یک خریدار پیدا کند، آن ۵ % خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The broker advised me on how to invest my money.
[ترجمه گوگل]کارگزار به من توصیه کرد که چگونه پولم را سرمایه گذاری کنم
[ترجمه ترگمان]دلال به من توصیه کرد که چطور پولم را سرمایه گذاری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But a top North West broker reckons the group is set to increase borrowings to realise the potential of its businesses.
[ترجمه گوگل]اما یک کارگزار ارشد شمال غرب بر این باور است که این گروه قرار است وام‌های خود را افزایش دهد تا پتانسیل کسب‌وکار خود را درک کند
[ترجمه ترگمان]اما یک کارگزار ارشد شمال غربی بر این باور است که این گروه قرار است تا borrowings را افزایش دهد تا بتواند پتانسیل کسب و کارش را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. J., real estate broker Terry Gamble.
[ترجمه گوگل]جی، دلال املاک تری گمبل
[ترجمه ترگمان]J, کارگزار املاک و مستغلات، تری گمبل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It acts as the sole broker in the bargaining and competition for resources between bureaucratic organizations.
[ترجمه گوگل]به عنوان تنها واسطه در چانه زنی و رقابت برای منابع بین سازمان های بوروکراتیک عمل می کند
[ترجمه ترگمان]آن به عنوان تنها رابط در چانه زدن و رقابت برای منابع بین سازمان های بروکراتیک عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Make no mistake, argues the broker, the regulatory regime for utilities will get tougher under the Conservatives.
[ترجمه گوگل]کارگزار استدلال می کند که اشتباه نکنید، رژیم نظارتی برای شرکت های آب و برق تحت نظر محافظه کاران سخت تر می شود
[ترجمه ترگمان]دلال استدلال می کند که هیچ اشتباهی مرتکب نشده است، و رژیم قانون گذاری برای آب و برق کم تر از محافظه کاران خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلال (اسم)
mediator, go-between, broker, dealer, fixer, monger, middleman, chapman, solicitor-general

واسطه معاملات بازرگانی (اسم)
broker

تخصصی

[حسابداری] کارگزار بورس
[حقوق] واسطه، دلال

انگلیسی به انگلیسی

• act as a broker or middleman; buy and sell property for others
middleman, intermediary; stockbroker; agent who buys and sells property for others
a broker is a person whose job is to buy and sell shares, foreign money, or goods for other people.
if someone brokers a deal or an agreement, they negotiate with the two sides to find an arrangement that is acceptable to both sides.
see also honest broker.

پیشنهاد کاربران

میانجی
1. کارگزار ( اوراق بهادار ) 2. دلال. واسطه 3. مامور تصفیه
رابط، واسط
دلال یا کارگزار
کارگزار شخص یا شرکتی است که به عنوان واسطه بین خریداران و فروشندگان در یک معامله عمل می کند. کارگزاران معمولاً برای خدمات خود پورسانت دریافت می کنند.
پایه ریزی کردن، چیدن برنامه
تنظیم کردن ( قرارداد، معامله )
فعل - به معنای میانجیگری کردن
He was headed to Iran to broker a trade deal
منعقد کردن
دلال
All registered brokers or dealers that use computers in the conduct of their business are subject to the requirements of this rule
دلال، کارگزار ( یادگیری تقویتی )
نمایندگی، نماینده
حق العمل کار
کارگذار -
میانجی گری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس