broke down

انگلیسی به انگلیسی

• collapsed, shattered; went out of working order, got ruined

پیشنهاد کاربران

خراب شدن
تقسیم کردن
burst into crying
out of order
Collaps
خراب شدن
خراب شد
ازهم پاشید
متلاشی شدن
خراب شده

1. خراب شدن ، از کار افتادن ماشن و وسیله ای
2. تفکیک اجزای ایده بیانیه و. . . . به قسمت های کوچک
3. تجزیه اجزای ماده ها
4. گریه کردن ناگهانی
the car broke down ( go off/stop working )
I broke down when I saw my kitty dead
the car broke down ( go off/stop working )
I broke down when I saw my kitty dead ( burst into crying )
نابود شد، داغون شد، به گریه افتاد، در خودش فرو ریخت
She broke down at the news
=
Started crying
برای انسان ازپاافتادن برای وسیله خراب شدن
خراب شدن ماشین الات
خراب شده
خراب شد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس