bristly

/ˈbrɪsli//ˈbrɪsli/

معنی: زبر، دارای موی زبر، جنگی
معانی دیگر: دارای موهای کوتاه و زبر، ته ریش دار، زبره دار

جمله های نمونه

1. His bristly red hair was standing on end.
[ترجمه گوگل]موهای سرخ شده اش سیخ شده بود
[ترجمه ترگمان]موهای زبر و زبر او را پشت سر گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She finds his beard too bristly.
[ترجمه گوگل]او ریش او را بیش از حد موز می یابد
[ترجمه ترگمان]ریشش هم خیلی زبر و زبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dark green bristly foliage arranged in dense whorls around slender brittle stems.
[ترجمه گوگل]شاخ و برگ های پرزدار سبز تیره به صورت حلقه های متراکم در اطراف ساقه های باریک و شکننده قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]شاخ و برگ های زبر و سبز تیره در اطراف ساقه های نازک و شکننده و شکننده چیده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Like Taylor, Goodrich was a bristly sort.
[ترجمه گوگل]مانند تیلور، گودریچ هم آدمی سرسخت بود
[ترجمه ترگمان] \"مثل\" تیلور \"،\" ریچ Goodrich \"یه نوع bristly بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The guy was all bristly and red and puffed up, in fatigue pants and a brown shirt.
[ترجمه گوگل]آن مرد تماماً زبر و قرمز و پف کرده بود، با شلوار خستگی و پیراهن قهوه ای
[ترجمه ترگمان]مرد زبر و سرخ، با شلوار خسته و پیراهن قهوه ای، پف کرده و پف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The former is bristly, of medium length, coarse, dense and lying close.
[ترجمه گوگل]اولی پرزدار، با طول متوسط، درشت، متراکم و نزدیک به هم است
[ترجمه ترگمان]اولی، زبر، ضخیم، ضخیم، متراکم و دراز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are bristly with a slight swelling towards the tip, before the final tapering-off.
[ترجمه گوگل]آنها قبل از باریک شدن نهایی، با تورم خفیفی به سمت نوک سینه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها با کمی ورم به سمت نوک، قبل از آنکه نهایی نهایی شود، قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bristly dub on flip, complete with monkey yapping, is a lot better.
[ترجمه گوگل]دوبله بریستلی در حالت تلنگر، کامل با هق هق میمون، بسیار بهتر است
[ترجمه ترگمان]موسیقی داب که با عوعو میمون تکمیل می شود، بسیار بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cluster flies are bristly gray insects, about five times bigger than the ordinary housefly, Musca domestica.
[ترجمه گوگل]مگس‌های خوشه‌ای حشره‌ای خاکستری هستند که تقریباً پنج برابر بزرگ‌تر از مگس خانگی معمولی، Musca domestica است
[ترجمه ترگمان]مگس های خوشه حشرات زبر و خاکستری هستند، حدود پنج برابر بزرگ تر از the معمولی، Musca domestica
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He teased the baby with his bristly chin.
[ترجمه گوگل]او با چانه ی پرش بچه را اذیت کرد
[ترجمه ترگمان]با چانه زبر خود بچه را مسخره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then, high - rise is bristly often be used to the scene that describes urban flourishing.
[ترجمه گوگل]سپس، بلند مرتبه اغلب برای صحنه ای که شکوفایی شهری را توصیف می کند، استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]سپس، بالا - rise اغلب برای صحنه ای که شکوفایی شهری را توصیف می کند، استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Face the floor market with phyletic and various, bristly brand, how to choose to agree with the floor of own home?
[ترجمه گوگل]با بازار کف با مارک فیلتیک و متنوع، بریستلی روبرو شوید، چگونه می توان با کف خانه خود موافقت کرد؟
[ترجمه ترگمان]بازار کف را با phyletic و برند bristly مختلف رو به رو کنید، چطور می خواهید با کف خانه خود به توافق برسید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hair: short, bristly, extends down onto his forehead.
[ترجمه گوگل]موها: کوتاه، موها، تا روی پیشانی او کشیده می شود
[ترجمه ترگمان]مو: کوتاه، bristly، روی پیشانی اش گسترده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Goyle has short, bristly hair and long, gorilla - ish arms.
[ترجمه گوگل]گویل دارای موهای کوتاه و پرزدار و بازوهای بلند گوریلی است
[ترجمه ترگمان]گو یل کوتاه و موی کوتاه و موهای بلند گوریل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The change of vassal and bristly situation, return on big sth one's own advantage enter.
[ترجمه گوگل]تغییر وضعیت رعیت و بریستی، بازگشت به نفع خود بزرگ است
[ترجمه ترگمان]تغییر شرایط vassal و bristly، بازگشت به مزیت بزرگ کاری، وارد شدن به آن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زبر (صفت)
rough, coarse, prickly, stark, stubby, bristly, scaly, ragged, russet, shaggy, coarse-grained, scabrous, stubbly

دارای موی زبر (صفت)
bristly

جنگی (صفت)
military, martial, bristly, warlike

انگلیسی به انگلیسی

• stubbly; irritable; having bristles
bristly hair is rough, coarse, and thick.
if a man's chin is bristly, it is covered with bristles because he has not shaved recently.

پیشنهاد کاربران

بپرس