bring to one’s knees

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: به زانو درآوردن / فلج کردن / از پا انداختن / وادار به تسلیم کردن
در زبان محاوره ای: شکستش داد، زمین گیرش کرد، از پا انداخت، تسلیمش کرد
🔹 مثال ها:
The war brought the nation to its knees. جنگ کشور را به زانو درآورد.
...
[مشاهده متن کامل]

She was brought to her knees by grief. غم او را از پا انداخت.
The recession brought many businesses to their knees. رکود اقتصادی خیلی از کسب وکارها را فلج کرد.
🔹 مترادف ها: defeat completely / cripple / overwhelm / subdue / break down