چشم کسی رو به حقیقت باز کردن - نشان دادن واقعیت به کسی که هیجان زده شده از موضعی
■ معادل عبارت Come back down to earth و هر دو عبارت به یک معنی هستند.
• با واقعیت روبرو شدن، به خود آمدن.
( بازگشت به واقعیت پس از یک دوره خیال پردازی یا هیجان. )
▪︎ تو فارسی یه معادل براش داریم: " فهمیدن اینکه کون خیار تلخه "
... [مشاهده متن کامل]
( البته خیار های قدیم که تو خاک پرورش داده می شدن و بوش دوتا خونه رو بر می داشت، خیار های گلخانه ای الآن که نه بو داره و نه مزه، کونشونم تلخ نیست. )
• ( حالت امری ) واقع بین باش
Eg: I came back down to earth pretty quickly when I realized that it was going to cost thousands of dollars.
وقتی متوجه شدم که هزاران دلار هزینه خواهد داشت، خیلی سریع با واقعیت روبرو شدم / به خودم اومدم. ( فهمیدم که کون خیار تلخه. )
Eg: the remark brought me down to earth with a bang.
این سخن ( حرف ) بطور ناگهانی ( ییهویی ) من رو به خودم آورد ( با واقعیت روبرو کرد. )
• با واقعیت روبرو شدن، به خود آمدن.
( بازگشت به واقعیت پس از یک دوره خیال پردازی یا هیجان. )
▪︎ تو فارسی یه معادل براش داریم: " فهمیدن اینکه کون خیار تلخه "
... [مشاهده متن کامل]
( البته خیار های قدیم که تو خاک پرورش داده می شدن و بوش دوتا خونه رو بر می داشت، خیار های گلخانه ای الآن که نه بو داره و نه مزه، کونشونم تلخ نیست. )
• ( حالت امری ) واقع بین باش
وقتی متوجه شدم که هزاران دلار هزینه خواهد داشت، خیلی سریع با واقعیت روبرو شدم / به خودم اومدم. ( فهمیدم که کون خیار تلخه. )
این سخن ( حرف ) بطور ناگهانی ( ییهویی ) من رو به خودم آورد ( با واقعیت روبرو کرد. )