bring around

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to encourage (one) to accept a certain line of thought; convince.
مشابه: win

(2) تعریف: to restore to conscious awareness.
مشابه: revive

جمله های نمونه

1. He brought around a new employee this afternoon.
[ترجمه گوگل]او امروز بعدازظهر یک کارمند جدید آورد
[ترجمه ترگمان]او امروز بعد از ظهر یک کارمند جدید را آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. After the morning session, waiters brought around glasses of Saratoga water with spikes of Adirondack ice.
[ترجمه گوگل]بعد از جلسه صبح، پیشخدمت‌ها لیوان‌هایی از آب ساراتوگا همراه با خوشه‌های یخ آدیرونداک آوردند
[ترجمه ترگمان]پس از جلسه صبح، پیشخدمت ها glasses همراه با spikes از یخ آدیرون داک آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The trainer used smelling salt to bring around the boxer.
[ترجمه شهراد] مربی از نمک بودار برای به هوش آوردن بوکسور استفاده کرد
|
[ترجمه گوگل]مربی برای آوردن بوکسور از بوی نمک استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]مربی استفاده از نمک را برای نزدیک کردن مشتزن به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I really get a kick out of bring around you.
[ترجمه گوگل]من واقعاً از این که شما را دور و برتان بیاورم، یک ضربه می گیرم
[ترجمه ترگمان] من واقعا یه لگد به دور و بر تو می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He did not propose to lose his temper, but merely to be persistent and agreeable, and by a few questions bring around a mild understanding of some sort.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد نکرد که عصبانیت خود را از دست بدهد، بلکه صرفاً خواستار این بود که پایدار و موافق باشد، و با چند سؤال، نوعی درک ملایم را به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]میل نداشت خلق و خوی خود را از دست بدهد، بلکه فقط می خواست پشت کار و دل پذیری داشته باشد، و با چند سوال که از نوعی تفاهم ملایم برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He would have a lot of mending to do in order to bring around Democrats who are very bitter about the negative campaign that he has run," said Lichtman.
[ترجمه گوگل]لیختمن می‌گوید که او باید کارهای زیادی را انجام دهد تا بتواند دموکرات‌هایی را که نسبت به مبارزات انتخاباتی منفی که او راه انداخته‌اند بسیار تلخ هستند، انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او می تواند کاره ای زیادی برای انجام دادن داشته باشد تا دموکرات ها را که در مورد کمپین منفی که او فرار کرده است، دور کند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To bridge the income gap, we must browse the brochure related, brief the reporters on the issue and bring around the policy-makers.
[ترجمه گوگل]برای پر کردن شکاف درآمدی، باید بروشور مربوطه را مرور کنیم، گزارشگران را در مورد موضوع توضیح دهیم و سیاستگذاران را در جریان قرار دهیم
[ترجمه ترگمان]برای پر کردن شکاف درآمد، باید بروشور مربوط به این موضوع را مرور کنیم، به خبرنگاران در مورد مساله اشاره کنیم و سیاست گذاران را به همراه داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Indian Prime Minister Manmohan Singh told parliament Wednesday his government is trying to bring around its allies.
[ترجمه گوگل]مانموهان سینگ، نخست وزیر هند روز چهارشنبه به پارلمان گفت که دولت او در تلاش است تا متحدانش را دور بزند
[ترجمه ترگمان]مانموهان سینگ، نخست وزیر هند، روز چهارشنبه به پارلمان گفت که دولت می کوشد تا متحدان خود را دور هم جمع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

احیا کردن
قانع کردن
۱ - عوض کردن موضوع صحبت
۲ - به هوش آوردن
۳ - متقاعد کردن
۴ - کسی یا چیزی را به خانه آوردن
Bring the ship around
= Turn the ship around
قبولاندن عقیده یا فکری به کسی، سر راه آوردن، سر عقل آوردن، توی خط آوردن
به هوش آوردن،

بپرس