معنی: شوراب، اب شور، اشک، اب نمکمعانی دیگر: آب نمک، آب پر نمک (که برای خیارشور خواباندن و غیره به کار می رود)، آب دریا، شورآب، شورآبه، دریا، اقیانوس، در آب نمک خواباندن، آب نمک زدن، نمک سود کردن
• : تعریف: to steep, immerse, or preserve in brine.
جمله های نمونه
1. a can of sardines in brine
یک قوطی ساردین در آب نمک
2. She steeped the cucumbers in brine.
[ترجمه گوگل]خیارها را در آب نمک خیس کرد [ترجمه ترگمان]خیار شور را در آب نمک غرق کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Please marinate the meat in the brine.
[ترجمه گوگل]لطفا گوشت را در آب نمک مرینیت کنید [ترجمه ترگمان] لطفا گوشت رو تو آب نمک خیس کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Soak the walnuts in brine for four or five days.
[ترجمه گوگل]گردوها را به مدت چهار یا پنج روز در آب نمک خیس کنید [ترجمه ترگمان]گردو را به مدت چهار یا پنج روز در آب نمک بخیسانید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The onions had been pickled in brine.
[ترجمه علیرضا] پیاز هم در آب نمک خیس خورده بود.
|
[ترجمه گوگل]پیازها را در آب نمک ترشی کرده بودند [ترجمه ترگمان]پیازها هم از آب نمک خیس شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Remove meat from brine and allow to sit for about 45 minutes before smoking.
[ترجمه گوگل]گوشت را از آب نمک خارج کنید و اجازه دهید حدود 45 دقیقه قبل از کشیدن سیگار بماند [ترجمه ترگمان]گوشت را از آب نمک بیرون بیاورید و حدود ۴۵ دقیقه قبل از سیگار کشیدن بنشینید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It feeds well on the live brine shrimp but will accept other foods such as beef, shrimp, and scallops.
[ترجمه گوگل]به خوبی از میگوهای آب نمک زنده تغذیه می کند اما غذاهای دیگر مانند گوشت گاو، میگو و گوش ماهی را می پذیرد [ترجمه ترگمان]این نمک در مورد میگو با نمک زنده خوب تغذیه می کند اما سایر غذاهایی مانند گوشت گاو، میگو و اسکالوپ را می پذیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He feeds them on newly-hatched brine shrimp right from the start and achieves a size of half an inch within a month.
[ترجمه گوگل]او از همان ابتدا آنها را از میگوهای آب نمک تازه بیرون آمده تغذیه می کند و در عرض یک ماه به اندازه نیم اینچ می رسد [ترجمه ترگمان]او به آن ها در مورد میگو که تازه از تخم بیرون آمده از ابتدا درست شده و حدود نیم اینچ در عرض یک ماه می رسد، غذا می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Some deliberately seek high concentrations of brine and others regularly withstand being frozen solid.
[ترجمه گوگل]برخی عمداً به دنبال غلظت های بالای آب نمک هستند و برخی دیگر به طور منظم در برابر یخ زدگی مقاومت می کنند [ترجمه ترگمان]برخی عمدا به دنبال غلظت زیاد آب نمک و دیگران هستند و به طور منظم در برابر جامد یخ زده مقاومت می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Make sure meat is fully submerged in brine.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که گوشت کاملاً در آب نمک فرو رفته است [ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که گوشت در آب نمک به طور کامل زیر آب فرورفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The smell of dill brine filled the room.
[ترجمه گوگل]بوی آب نمک شوید اتاق را پر کرده بود [ترجمه ترگمان]بوی dill اتاق را پر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Frozen adult brine shrimp have been on the market for quite some time and are available through almost any pet shop.
[ترجمه گوگل]میگوی آب نمک بالغ منجمد مدتی است که در بازار وجود دارد و تقریباً در هر فروشگاه حیوان خانگی در دسترس است [ترجمه ترگمان]در مدت کمی، میگو در آب نمک داغ و منجمد در بازار بوده است و تقریبا از طریق هر مغازه خانگی در دسترس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He put tiny brine shrimp and brine algae in an everlasting cosmos.
[ترجمه گوگل]او میگوهای آب نمک ریز و جلبک های آب نمک را در کیهانی جاودانه قرار داد [ترجمه ترگمان]در عالم ابدی، میگو و جلبک brine بسیار کوچکی قرار داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Thus, the flow of life from freshwater to brine is compressed into talking distance.
[ترجمه گوگل]بنابراین، جریان زندگی از آب شیرین به آب نمک در فاصله مکالمه فشرده می شود [ترجمه ترگمان]در نتیجه جریان زندگی از آب شیرین به آب نمک به هم فشرده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
شوراب (اسم)
brine
اب شور (اسم)
brine
اشک (اسم)
tear, brine, teardrop
اب نمک (اسم)
souse, brine, saltwater
تخصصی
[شیمی] 1- آب نمک، آب پر نمک (که براى خیارشور خواباندن و غیره به کار می رود) 2- آب دریا، شورآب، شورآبه 3- دریا، اقیانوس 4- در آب نمک خواباندن، آب نمک زدن، نمک سود کردن 5- اشک [مهندسی گاز] آب نمک [خاک شناسی] شور آب [نفت] آب نمک [آب و خاک] شوراب، آب شور
انگلیسی به انگلیسی
• water which is full of salt; salt water solution used for preserving food (i.e. pickling) brine is salty water that is used for preserving food.
brine ( علوم و فنّاوری غذا ) ==واژه بیگانه: brineواژه مصوب: آبنمکتعریف: محلول آب و نمک طعام که در نگهداری مواد غذایی به کار میرود==brine ( زمین شناسی ) واژه مصوب: شوراب تعریف: سیال های زمین گرمایی کانه زا و سیال های منفذی موجود در حوضه های رسوبی عمیق میدان های نفتی که گرم و بسیار شور هستند
آب نمک اشباع
Null عزیز Herobrine اسم یک شخصیت در بازی Minecraft هستش حتما همین واژه در همینجا سرچ کنید دوستان با جزئیات کامل توضیح دادند.