brilliance

/ˈbrɪljəns//ˈbrɪlɪəns/

معنی: زیرکی، استعداد، درخشندگی، تابش، برق
معانی دیگر: تابناکی، درخشش، نورافشانی، هوش سرشار، زرنگی و مهارت، استادی (brilliancy هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: extreme brightness or luster.
مشابه: genius, glare, glow, sheen, splendor

- It was a diamond of extraordinary brilliance.
[ترجمه گوگل] این یک الماس با درخشش خارق العاده بود
[ترجمه ترگمان] اون یه الماس فوق العاده فوق العاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extreme clarity, sharpness, and quickness of mind.

- Like all truly great inventors, he possessed great brilliance.
[ترجمه گوگل] مانند همه مخترعان واقعاً بزرگ، او دارای درخشش زیادی بود
[ترجمه ترگمان] او نیز مانند همه inventors بزرگ استعداد زیادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the brilliance of a diamond under sunshine
درخشش الماس در نور آفتاب

2. his (intellectual) brilliance impressed everyone
هوش سرشار او همه را تحت تاثیر قرار داد.

3. There were flashes of brilliance from several of the players.
[ترجمه گوگل]درخشش چند تن از بازیکنان به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان]چندین نفر از بازیکنان به درخشش در آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The greatest brilliance in life lies not in never falling, but fall can always rises again.
[ترجمه گوگل]بزرگترین درخشش زندگی در این نیست که هرگز زمین نخورید، بلکه سقوط همیشه می تواند دوباره بلند شود
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین درخشندگی در زندگی هرگز در حال سقوط نیست، بلکه همیشه می تواند دوباره افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is also respected for his brilliance as an artist.
[ترجمه گوگل]او همچنین به دلیل درخشش به عنوان یک هنرمند مورد احترام است
[ترجمه ترگمان]او همچنین به خاطر brilliance به عنوان یک هنرمند مورد احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His brilliance renders this film an indubitable classic.
[ترجمه گوگل]درخشش او این فیلم را به یک کلاسیک غیرقابل شک تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]درخشندگی و درخشندگی او این فیلم را به صورت یک اثر کلاسیک و قطعی در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He played with great brilliance.
[ترجمه گوگل]او با درخشش فوق العاده ای بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]او با زیرکی فوق العاده ای بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The gorgeous costume added to the brilliance of the dance.
[ترجمه گوگل]لباس زیبا بر درخشش رقص افزود
[ترجمه ترگمان]این لباس زیبا به درخشش رقص اضافه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The moon pales the stars with her brilliance.
[ترجمه گوگل]ماه با درخشش خود ستاره ها را کم رنگ می کند
[ترجمه ترگمان]مهتاب ستاره ها را با درخشش خود می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had never seen diamonds shine with such brilliance before.
[ترجمه گوگل]تا به حال ندیده بودم که الماس به این درخشش بدرخشد
[ترجمه ترگمان]هرگز الماس را با چنین استعدادی ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He makes these immodest statements of his own brilliance.
[ترجمه گوگل]او این اظهارات غیر متواضعانه را با درخشش خودش بیان می کند
[ترجمه ترگمان]او این اظهارات گستاخانه را از خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The stars glittered with the brilliance of jewels.
[ترجمه گوگل]ستاره ها با درخشش جواهرات می درخشیدند
[ترجمه ترگمان]ستارگان می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This film has a savage poetry and brilliance.
[ترجمه گوگل]این فیلم شعر و درخشندگی وحشیانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک شعر و درخشندگی وحشیانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There were flashes of brilliance from the soloists, but generally the playing and singing lacked sparkle.
[ترجمه گوگل]درخشش هایی از تکنوازان وجود داشت، اما عموماً نوازندگی و آواز فاقد درخشش بود
[ترجمه ترگمان]برقی از درخشش from به چشم می خورد، اما به طور کلی بازی کردن و آوازخوانی فاقد درخشش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She loved his brilliance and his generous heart.
[ترجمه گوگل]او عاشق درخشش و قلب سخاوتمند او بود
[ترجمه ترگمان]استعداد او و قلب generous را دوست می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیرکی (اسم)
intelligence, agility, sagacity, acuteness, brilliance, cunning, subtlety, astuteness, penetration, perspicuity, cogency, insinuation, perspicacity

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

درخشندگی (اسم)
brilliance, radiance, sheen, blaze, luster, irradiance, irradiancy, effulgence, glitter, coruscation, resplendence, resplendency, radiancy, glim, refulgence

تابش (اسم)
light, brilliance, flame, glow, shine, sheen, irradiance, radiation, irradiancy, effulgence, glint, glitter, coruscation

برق (اسم)
brilliance, power, sparkle, scintillation, shine, sheen, electricity, lightning, flash, glaze, glint, levin, flashover, pyrogen

تخصصی

[سینما] وضوح صدا - روشنی - تلالؤ - جلا
[برق و الکترونیک] درخشندگی ؛ وضوح درجه ی حضور بسامدهای شنیداری الا هنگام پخش صدای ضبط شده.
[نساجی] درجه نورانیت - درخشندگی - تلالو- جلاء

انگلیسی به انگلیسی

• brightness, shininess; intelligence, cleverness
brilliance is used to refer to someone's great cleverness or skill.
the brilliance of a colour, light, or of a coloured or shiny thing is its great brightness.

پیشنهاد کاربران

1. درخشش. درخشندگی. برق 2. هوش. ذکاوت. استعداد 3. مهارت. استادی
مثال:
a philosopher of great brilliance
یک فیلسوف با استعداد و هوش زیاد
the brilliance and beauty of Paris
درخشندگی و زیبایی پاریس
the brilliance of the sunshine
درخشش نور خورشید
۱. استعداد
۲. درخشش و پرتو نور
The Brilliance of the sun
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : brilliance
✅️ صفت ( adjective ) : brilliant
✅️ قید ( adverb ) : brilliantly
شکوه و عظمت
نبوغ
استعداد
The brilliance of adapting Elena Farrante for the screen
مهارت، استعداد، توانمندی
ذیرکانه

بپرس