brightness

/ˈbraɪtnəs//ˈbraɪtnəs/

معنی: لمعه
معانی دیگر: درخشانی، تابندگی، درخشندگی، فروغ، جلوه گری (رجوع شود به: bright)، تیزهوشی، روشنی، تابش، زیرکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality, state, or condition of being bright.
مشابه: glare, luster, radiance

(2) تعریف: the quality of luminousness in color.
مشابه: glow

جمله های نمونه

1. the stars were losing their brightness
ستارگان درخشش خود را از دست می دادند.

2. 'Oh, hello,' said Eileen, with forced brightness.
[ترجمه گوگل]آیلین با روشنایی اجباری گفت: اوه، سلام
[ترجمه ترگمان]ایل ین با brightness اجباری گفت: اوه، سلام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The brightness of the paint has worn off a little.
[ترجمه گوگل]روشنایی رنگ کمی از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]رنگ نقاشی کمی ساییده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her eyes squinted against the brightness.
[ترجمه گوگل]چشمانش در برابر درخشندگی خیره شد
[ترجمه ترگمان]چشم هایش با درخشش چشم هایش را تنگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dark frame accentuates the brightness of the picture.
[ترجمه گوگل]قاب تیره روشنایی تصویر را برجسته می کند
[ترجمه ترگمان]کادر تاریک، بر روشنی تصویر تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The star varies in brightness by about three magnitudes.
[ترجمه گوگل]درخشندگی این ستاره در حدود سه قدر متفاوت است
[ترجمه ترگمان]این ستاره در روشنایی با حدود سه اندازه متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You'll be impressed with the brightness and the beauty of the colors.
[ترجمه گوگل]شما تحت تاثیر درخشندگی و زیبایی رنگ ها قرار خواهید گرفت
[ترجمه ترگمان]تو تحت تاثیر نور و زیبایی رنگ ها قرار می گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The brightness of the snow made him blink.
[ترجمه گوگل]روشنایی برف باعث شد پلک بزند
[ترجمه ترگمان]درخشش برف باعث شد که او پلک بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her burst of exuberance and her brightness overwhelmed me.
[ترجمه گوگل]انفجار شور و درخشندگی او مرا تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]بغض و درخشش او مرا از پا در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Open up the lens aperture to maximize the brightness of the shot.
[ترجمه گوگل]دیافراگم لنز را باز کنید تا روشنایی عکس را به حداکثر برسانید
[ترجمه ترگمان]دیافراگم لنز را باز کنید تا روشنایی عکس را به حداکثر برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In brightness masking, a homogeneous bright field is used after the target word.
[ترجمه گوگل]در پوشش روشنایی، یک میدان روشن همگن بعد از کلمه هدف استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]در ماسک درخشندگی، یک میدان روشن همگن بعد از کلمه هدف مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shadowy twilight never dimmed the brightness.
[ترجمه گوگل]گرگ و میش سایه هرگز روشنایی را کم نکرد
[ترجمه ترگمان]گرگ ومیش تیره و سایه وار نور آفتاب را تیره و تار ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Because if you did not wear spectacles the brightness and the glory of the Emerald City would blind you.
[ترجمه گوگل]زیرا اگر عینک نمی زدی، درخشندگی و شکوه شهر زمرد کورت می کرد
[ترجمه ترگمان]چون اگر عینک آفتابی نداشته باشی درخشندگی و شکوه شهر زمرد، تو را کور خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Less color, brightness, and texture may help with visual information.
[ترجمه گوگل]رنگ، روشنایی و بافت کمتر ممکن است به اطلاعات بصری کمک کند
[ترجمه ترگمان]رنگ کم تر، روشنایی و بافت می تواند به اطلاعات بصری کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We could go from pitch black to brightness in the blink of an eye-and vice versa.
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم در یک چشم به هم زدن از سیاهی کم به روشنایی برسیم و بالعکس
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم از کف سیاه تا روشنایی در چشم به هم زدن چشم - و بالعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لمعه (اسم)
brightness

تخصصی

[سینما] روشنی - درخشش
[کامپیوتر] درخشندگی - روشنایی . درخشندگی - فیلتری نوری که کارکردی مانند دکمه روشنایی در تلویزیون یا صفحه نمایش کامپیوتر دارد. این فیلتر تمام ناحیه تحت پوشش خود را تاریک یا روشن می کند و ممکن است با فیلتر میزان درخشندگی ترکیب شود . زیرا هر دو فیلتر بر هم اثر می گذاردند. کنترل نرم افزاری که معمولا" در دستگاههای اسکنر وجود دارد و برای تنظیم روشنایی کلی تصویر به کار می رود0
[برق و الکترونیک] روشنایی 1. مشخصه ای از نور که حس بینایی از کم و زیاد بودن آن می دهد . 2. نام قبلی luminance - روشنی
[نساجی] شفافیت - درخشش - درخشندگی
[روانپزشکی] درخشندگی، به صورت یک اصطلاح غیرتکنیکی به هوش نسبتاً بالا نیز گفته می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• luminosity; radiance; cheerfulness; intelligence, cleverness; clarity

پیشنهاد کاربران

وجد آمیز . پرشور
Brightness into his voice
تن یا لحن صدایش پرشور و وجدآمیز بود
نورانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : brighten
✅️ اسم ( noun ) : brightness / bright
✅️ صفت ( adjective ) : bright
✅️ قید ( adverb ) : brightly / bright
brightness ( روان شناسی )
واژه مصوب: درخشش
تعریف: همبستة ادراکی شدت نور
روشنایی
درخشندگی
فروزندگی

بپرس