briefing

/ˈbriːfɪŋ//ˈbriːfɪŋ/

معنی: مختصر سازی
معانی دیگر: دادن اطلاعات لازم، رهنمود آوری، رهنمودگزاری

جمله های نمونه

1. She returned to Washington for a final briefing.
[ترجمه گوگل]او برای یک جلسه توجیهی نهایی به واشنگتن بازگشت
[ترجمه ترگمان]او برای یک جلسه توجیهی دیگر به واشنگتن بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The government spokesman gave a quick briefing to the reporters.
[ترجمه گوگل]سخنگوی دولت در جمع خبرنگاران توضیحاتی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگوی دولت گزارشی سریع به خبرنگاران داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ministerial colleagues were briefing against him.
[ترجمه گوگل]همکاران وزیر علیه او توضیحاتی ارائه می کردند
[ترجمه ترگمان]همکاران وزیران در حال توضیح دادن علیه او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They're holding a press briefing tomorrow.
[ترجمه گوگل]فردا یک نشست خبری برگزار می کنند
[ترجمه ترگمان]فردا جلسه مطبوعاتی برگزار می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The President received a briefing by telegram.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور از طریق تلگرام یک جلسه توجیهی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس آژانس تلگرافی دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All staff will be given a full briefing tomorrow.
[ترجمه گوگل]فردا به همه کارکنان جلسه توجیهی کامل داده خواهد شد
[ترجمه ترگمان] فردا همه کارکنان جلسه دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Security staff did not then receive any briefing before they started each shift.
[ترجمه گوگل]کارکنان امنیتی قبل از شروع هر شیفت هیچ توضیحی دریافت نکردند
[ترجمه ترگمان]پرسنل امنیتی قبل از شروع هر تغییر هیچ گزارشی دریافت نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After all the briefing sessions at head office, our sales team is at concert pitch.
[ترجمه گوگل]پس از تمام جلسات توجیهی در دفتر مرکزی، تیم فروش ما در زمین کنسرت است
[ترجمه ترگمان]بعد از تمام جلسات توجیهی در اداره، تیم فروش ما در تبلیغ کنسرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Captain Trent gave his men a full briefing.
[ترجمه گوگل]کاپیتان ترنت به افرادش توضیحات کامل داد
[ترجمه ترگمان]سروان \"ترنت\" به افرادش گزارش کامل داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They received thorough briefing before they left the country.
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه کشور را ترک کنند، توضیحات کاملی دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها قبل از اینکه کشور را ترک کنند گزارشی کامل دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I asked him to arrange a formal briefing.
[ترجمه گوگل]از او خواستم تا یک جلسه توجیهی رسمی ترتیب دهد
[ترجمه ترگمان]من ازش خواستم که یه جلسه رسمی رو ترتیب بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had to attend a briefing once a month.
[ترجمه گوگل]ما باید ماهی یک بار در یک جلسه توجیهی شرکت می کردیم
[ترجمه ترگمان] ما باید یه بار یه بار توی جلسه حضور داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This Briefing Paper outlines the implications.
[ترجمه گوگل]این مقاله مختصر مفاهیم را تشریح می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله توجیهی به شرح مفاهیم می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Briefing groups have been established at many locations and a news bulletin is circulated throughout the Company's businesses.
[ترجمه گوگل]گروه‌های توجیهی در بسیاری از مکان‌ها ایجاد شده‌اند و یک بولتن خبری در سراسر مشاغل شرکت پخش می‌شود
[ترجمه ترگمان]جلسات توجیهی در بسیاری از مکان ها برپا شده است و یک بولتن خبری در سراسر کسب و کاره ای شرکت پخش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After the briefing our visitors were entertained to lunch and presented with a plaque to commemorate the visit.
[ترجمه گوگل]پس از جلسه توجیهی از بازدیدکنندگان ما پذیرایی شد تا ناهار بخورند و لوحی به یادبود این بازدید اهدا شد
[ترجمه ترگمان]پس از جلسه توجیهی، بازدید کنندگان ما برای صرف ناهار و ارائه یک لوح یادبود برای یادبود این دیدار، سرگرم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مختصر سازی (اسم)
briefing

انگلیسی به انگلیسی

• summarizing; reporting
at a press briefing or a news briefing, a politician or a spokesperson gives journalists information about a particular issue or situation.
a briefing is a meeting at which people are given information or instructions, usually just before they do something.
see also brief.

پیشنهاد کاربران

جلسه توجیهی یه معادل بیست برای بریفینگ است.
ممنون از مهدی نمازیان
briefing ( n ) ( brifɪŋ ) =a meeting in which people are given information, e. g. a press briefing. = ( also brief ) the detailed information that are given at such a meeting, e. g. a briefing paper.
briefing
جلسه ی توجیهی
خلاصه وضعیت. پیش آگاهی
توجیه
جلسۀ توجیهی
Conflict resolution
هرجا بخواهیم یک موضوع رو شفاف کنیم یا یک اختلافی رو شفاف کنیم.
در حوزه مدیریت: در جلسات Briefing باید از کلام رسمی استفاده کرد که نام دیگرش formal - verbal communication هست ( حتی لباس پوشیدنمونم رسمیه ) . به همین خاطر هم هست میگن وسط جلسه حل اختلاف شوخی نکن! شاید با این کار نمک به زخم کسی بپاشی و جو رو متشنج تر کنی.
...
[مشاهده متن کامل]

✅نشست خبری هفتگی
✅جلسه اطلاع رسانی و خبری هفتگی ( یا غیره )
( معمولاً سخنگوی دولت یا ارگان های دولتی با خبرنگاران رسانه ای )
State Department ⭕briefing⭕ as tensions heat up over Ukraine
briefing ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: توجیه 1
تعریف: مرور شفاهی اطلاعات و آموزش های مربوط به هر پرواز، قبل از پرواز
تفهیم نامه
یکی از معانیش میتونه information باشه با این تفاوت که briefing قابل شمارش ( countable ) هست
i offer you to give you a briefing about our concept for money.
an act or instance of giving precise instructions or essential information
فشرده گزاری
نشستی که به اختصار اطلاعات وآگاهی لازمه را درمورد سوژه ای بطور کامل در اختیار افراد میگذارد، که هر ارگان به سبک خود این جلسات را رنگ و لعاب میدهد.
گزارش
دستورالعمل
روشن نمودن، آگاه کردن
در دیکشنری کمبریج با این معنی مواجهیم
a meeting at which people are given information or instructions
یعنی جلسه توجیهی، جلسه آگاه سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس