bride

/ˈbraɪd//braɪd/

معنی: عروس، تازه عروس
معانی دیگر: بریجت مقدس (رجوع شود به: bridget)، بیوگ، وآیو، وایوگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a woman who is newly married or is about to be married.

- When she was a bride, she was expected to know how to cook all the traditional foods.
[ترجمه ساغر جعفری] وقتی که او تازه عروس بود، همه فکر میکردند بلد است همه ی غذا های سنتی را بپزد
|
[ترجمه شان] در حالی که او تازه عروس بود، از او انتظار داشتند بداند که همه خوراک های سنتی را چگونه باید پخت .
|
[ترجمه گوگل] وقتی او عروس بود، از او انتظار می رفت که طرز پخت همه غذاهای سنتی را بلد باشد
[ترجمه ترگمان] زمانی که او یک عروس بود، انتظار می رفت که بداند چطور همه غذاهای سنتی را بپزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bride wore a white satin gown on her wedding day.
[ترجمه گوگل] عروس در روز عروسی یک لباس ساتن سفید پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] عروس در روز عروسیش لباس ساتن سفیدی به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a loop or tie of thread that joins decorative patterns in embroidery or needlework.

جمله های نمونه

1. bride and groom
عروس و داماد

2. a bride is usually dressed in white
معمولا عروس جامه ی سفید می پوشد.

3. the bride and groom kissed each other
عروس و داماد یکدیگر را بوسیدند.

4. the bride and groom marched into the hall and slowly knelt in front of their parents
عروس و داماد با گام های آهسته و موزون وارد تالار شدند و به آهستگی جلوی والدین خود زانو زدند.

5. the bride and groom posed for a photograph
عروس و داماد برای عکسبرداری نشستند.

6. the bride and groom were showered with confetti
بارانی از کاغذهای رنگی بر سر عروس و داماد افشاندند.

7. the bride and groom's fingers were intertwined
انگشتان دست های عروس و داماد در هم جفت شده بود.

8. the bride and the bride's mother
عروس و مادر عروس

9. the bride arrived with a few chests full of clothing and jewelry
عروس با چند صندوق لباس و جواهر وارد شد.

10. the bride disrobed in front of the fire and tiptoed to the bedroom
عروس جلو آتش بخاری رخت های خود را کند و پاورچین پاورچین به اتاق خواب رفت.

11. the bride had drabbled her gown
عروس لباس خود را خیس و گلی کرده بود.

12. the bride was in such a sweat about the wedding plans
عروس درباره ی قرار و مدارهای ازدواج سخت نگران بود.

13. the bride was showered with gifts
ارمغان های فراوانی به عروس داده شد.

14. the bride waved her hair and manicured her nails
عروس گیسوان خود را فر زد و ناخن های خود را رنگ کرد.

15. an ill-fated bride
عروس تیره بخت

16. the new bride was meek and quiet
تازه عروس آرام و ساکت بود.

17. their new bride was none other than my former servant!
عروس جدید آنها همان کلفت سابق من بود!

18. he praised the bride to the skies
از شدت تعریف عروس را به عرش رساند (خیلی از عروس تعریف کرد).

19. she photographed the bride
او از عروس عکس گرفت.

20. let's drink to the bride and bridegroom's health!
بسلامتی عروس و داماد بنوشیم !

21. on behalf of the bride and the groom, i wish to thank all the guests
به نمایندگی عروس و داماد از همه ی مهمانان تشکر می کنم.

22. the father of the bride would not give his approval
پدر عروس رضایت نمی داد.

23. the priest blessed the bride and the groom
کشیش برای عروس و داماد تقاضای نیکبختی و آمرزش کرد.

24. when he saw the bride and groom, he felt like his bowels were melting
عروس و داماد را که دید احساس کرد دل و روده اش دارد آب می شود (احساساتش سخت تحریک شد).

25. the groom's passionate desire to possess the bride
میل شدید داماد نسبت به تصاحب عروس

26. they were all agog to meet the bride
آنان با بیتابی مشتاق ملاقات عروس بودند.

27. flowers are strewn on the path of the bride
در مسیر عروس گل می پاشند.

28. on the doorsteps, reporters were waiting for the bride and groom
خبرنگاران در پله های جلو در منتظر عروس و داماد بودند.

29. it is customary for the groom to kiss the bride
رسم این است که (چنین مرسوم است که) داماد عروس را ببوسد.

30. leaving her parents was a great wrench for the bride
ترک والدین برای عروس درد بزرگی بود.

مترادف ها

عروس (اسم)
bride, daughter-in-law

تازه عروس (اسم)
bride, newlywed

تخصصی

[نساجی] رشته حلقه ای نایلون در داخل ماکو که جهت ایجاد کشیدگی نخ پود به کار می رود

انگلیسی به انگلیسی

• st. bride, saint bridget, brigid of ireland (451-523), irish holy woman and abbess, patron saint of ireland; family name
woman being married, woman on her wedding day; newly married woman; woman who is engaged to be married, woman who is about to be married; decorative bonnet string; object that is passionately loved
a bride is a woman who is getting married or who has just got married.

پیشنهاد کاربران

کلمه bride یعنی ( عروس ، تازه عروس ) و bridegroom یعنی ( داماد ، تازه داماد )
bride : woman about to be married or just married
bridegroom : man about to be married or just married
bridebride
"The bride said "I do
عروس بله گفت
The word BRIDE, comes from the Old English 'bryd', which in turn is derived from the Proto - Germanic verb root *brū - , meaning 'to cook, brew, or make a broth, '
source:
Etymology section of wikipedia
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Bride
Of course, I think of them for Mohammad Mehdi, otherwise I will bring my second bride, who is in his fortune.
البته من برای محمدمهدی راجبشان فکر میکنم ، وگرنه من خود عروس دومم رو خواهم اورد
عروس
She chooses me as his bride
Love bias
Being a mother - in - law is a pleasure
عروس یا تازه عروس
Don't think about the boy
� Think about how much the bride does
به پسر فکر نکن
به این فکر کن که عروس چقد کیف میکنه
عروس نو بخت
عروس

تازه عروس
عروس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس