bridal

/ˈbraɪdl̩//ˈbraɪdl̩/

معنی: جشن عروسی، متعلق بعروس
معانی دیگر: (قدیمی) عروسی، ازدواج، نکاح، زفاف، وابسته به عروس، عروسانه، وابسته به ازدواج، ازدواجی، نکاحی، عروسی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to a wedding or bride.
اسم ( noun )
• : تعریف: a wedding ceremony.

جمله های نمونه

1. bridal chamber
اتاق حجله،حجله ی عروس

2. a bridal gown with a long tail
پیراهن عروس که دنباله ی بلند دارد

3. a bridal shower
مهمانی به افتخار عروس

4. a bridal suite
اندرونی عروس (اتاق های عروس)

5. The bridal couple stood up for the first dance.
[ترجمه گوگل]زوج عروس برای اولین رقص بلند شدند
[ترجمه ترگمان]عروس و داماد برای اولین رقص بلند شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bridal suite was prepared for the reception of the honeymooners.
[ترجمه گوگل]سوئیت عروس برای پذیرایی از ماه عسل ها آماده شد
[ترجمه ترگمان]سوئیت عروسی برای پذیرایی ماه honeymooners آماده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bridal veil was fringed with lace.
[ترجمه گوگل]چادر عروس با توری حاشیه دار بود
[ترجمه ترگمان]پرده عروسی با توری حاشیه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She twined the bridal arch with flowers.
[ترجمه گوگل]طاق عروس را با گل دوخت
[ترجمه ترگمان]با گل به طاق bridal رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Bridal Department will have experts on hand to give you all the help and advice you need.
[ترجمه گوگل]دپارتمان عروس متخصصانی را در اختیار خواهد داشت تا تمام کمک ها و مشاوره های لازم را به شما ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]اداره عروس به شما کمک خواهد کرد تا تمام کمک هایی که نیاز دارید را به شما بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On the other hand, bridal pregnancy was widely tolerated despite the exhortations of the professional moralists.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، با وجود توصیه‌های اخلاق‌گرایان حرفه‌ای، باردار شدن عروس به‌طور گسترده تحمل می‌شد
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، با وجود پند و نصیحت of حرفه ای، دوران بارداری به طور گسترده تحمل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Flowers for the bride and bridal party.
[ترجمه گوگل]گل برای جشن عروس و عروس
[ترجمه ترگمان]گل عروس و داماد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bridal gowns were far too ornate for her taste.
[ترجمه گوگل]لباس عروس برای سلیقه او بیش از حد تزیین شده بود
[ترجمه ترگمان]لباس عروس به خاطر سلیقه او خیلی تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The men in the bridal party should dress alike.
[ترجمه گوگل]مردان در جشن عروسی باید یکسان لباس بپوشند
[ترجمه ترگمان]مردان جشن عروسی باید شبیه هم باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On the bridal pages care was exercised to disperse pictures of black brides.
[ترجمه گوگل]در صفحات عروس برای پراکنده کردن عکس های عروس سیاه پوست دقت می شد
[ترجمه ترگمان]در صفحات عروسی برای پراکنده کردن عکس های عروس سیاه استفاده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It features Sweetheart Rose in a bridal veil with a special bridal bouquet.
[ترجمه گوگل]Sweetheart Rose را در مقنعه عروس با دسته گل مخصوص عروس نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این چهره، Rose را با یک دسته گل عروسی مخصوص عروسی در تور عروسی مجسم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Traditional bridal wear combines with theatrical costume and effects to create an entertaining and thought-provoking visual statement.
[ترجمه گوگل]لباس عروس سنتی با لباس و جلوه های تئاتر ترکیب می شود تا یک بیانیه بصری سرگرم کننده و قابل تامل ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]لباس عروسی سنتی با لباس نمایشی و جلوه های ویژه برای خلق یک بیانیه بصری جذاب و جذاب ترکیب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Their fantastically long tails danced behind like bridal trains and burst into colour when they caught the sun's final rays.
[ترجمه گوگل]دم‌های بلند فوق‌العاده آنها مانند قطارهای عروس پشت سر می‌رقصیدند و وقتی پرتوهای آخر خورشید را می‌گرفتند، رنگ می‌گرفتند
[ترجمه ترگمان]دنباله های بلند مدت آن ها مانند قطارهای bridal می رقصیدند و وقتی آخرین اشعه خورشید را می گرفتند به رنگ خود درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جشن عروسی (اسم)
marriage, bridal

متعلق بعروس (صفت)
bridal

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a bride, pertaining to a wedding
bridal means relating to a bride or a wedding.

پیشنهاد کاربران

matrimonial, conjugal, connubial, marital, marriage, nuptial, wedding جشن عروسی. متعلق به عروس. برای عروس. مراسم عروسی
( مربوط به ) عروس یا عروسی
مثال:
a fussy, frilly bridal gown
یک لباسِ زنانهِ بلند عروسِ چین دار و پر زرق و برق
عروسی
جشن متعلق به زنان که به مناسبت عروسی برپا میشود

بپرس