bribery

/ˈbraɪbəri//ˈbraɪbəri/

معنی: تطمیع، رشوه، رشوه خواری، خود فروشی، ارتشاء، رشوه گیری، رشاء، پاره ستانی
معانی دیگر: رشوه دهی، بلکفدگیری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: briberies
• : تعریف: the offering or accepting of a bribe.
مشابه: graft

- When he offered her money to stay silent about his cheating, she called it bribery and refused to take it.
[ترجمه گیلانه طاهرپرور] وقتی آن مرد به او ( زن ) پول داد تا درباره ی خیانتش سکوت کند، او ( زن ) آن را رشوه خواند و از گرفتنش امتناع کرد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی او به او پیشنهاد پول داد تا در مورد خیانتش سکوت کند، او آن را رشوه خواند و از گرفتن آن امتناع کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی به او پول تعارف کرد تا درباره خیانت خود سکوت کند، آن را رشوه خواری خواند و از قبول آن امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bribery eventually caused that employee's degradation
رشوه خواری بالاخره موجب تنزل مقام آن کارمند شد.

2. bribery is a syndrome of deep social inequalities
رشوه خواری نشانه ی نابرابری های ژرف اجتماعی است.

3. accusations of bribery besmirched his reputation
اتهام رشوه خواری شهرت او را لکه دار کرد.

4. rumors of bribery and womanizing led to the party leader's dethronemen
شایعات رشوه خواری و زن بارگی منجر به خلع رهبر حزب شد.

5. all cases of bribery will be investigated
کلیه ی موارد رشوه خواری مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

6. we must stop bribery
باید جلو رشوه خواری را بگیریم.

7. too much bureaucracy breeds bribery and corruption
تشریفات اداری زیاد موجب رشوه خواری و فساد می گردد.

8. the court found him guilty of bribery
دادگاه او را به رشوه خواری محکوم کرد.

9. general kazeby was cashiered on account of bribery
سرلشگر کاذبی به خاطر رشوه خواری از خدمت برکنار شد.

10. FBI found out that the senator committed bribery.
[ترجمه گوگل]FBI متوجه شد که سناتور مرتکب رشوه شده است
[ترجمه ترگمان]اف بی آی متوجه شده که سناتور رشوه داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was arrested on bribery charges.
[ترجمه محمد] او به خاطر رشوه خواری دستگیر شد.
|
[ترجمه گوگل]او به اتهام رشوه بازداشت شد
[ترجمه ترگمان]او به اتهام رشوه گیری دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't believe she would ever stoop to bribery or blackmail.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که او هرگز به رشوه یا باج خواهی خم شود
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم که او تا به حال به رشوه خواری یا اخاذی خم شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The whole government was riddled with graft, bribery, and corruption.
[ترجمه گوگل]کل دولت مملو از رشوه، رشوه و فساد بود
[ترجمه ترگمان]همه دولت مملو از اختلاس، رشوه خواری و فساد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was jailed on charges of bribery.
[ترجمه گوگل]او به اتهام رشوه به زندان افتاد
[ترجمه ترگمان]به اتهام رشوه گیری زندانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was determined to counter the bribery allegations.
[ترجمه گوگل]او مصمم به مقابله با اتهامات رشوه بود
[ترجمه ترگمان]او مصمم به مبارزه با اتهامات رشوه خواری بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was imprisoned for his part in the bribery scandal.
[ترجمه گوگل]او به خاطر نقشش در رسوایی رشوه به زندان افتاد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر نقش خود در رسوایی رشوه خواری زندانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تطمیع (اسم)
allurement, lure, bribery, enticement

رشوه (اسم)
bribe, bribery, baksheesh, payola, palm greasing, subornation

رشوه خواری (اسم)
bribery, barratry

خود فروشی (اسم)
ostentation, bribery, swank, gasconade, self-praise, braggadocio, fanfaronade, splurge, rodomontade

ارتشاء (اسم)
bribery

رشوه گیری (اسم)
bribery, venality

رشاء (اسم)
bribery

پاره ستانی (اسم)
bribery

تخصصی

[حقوق] ارتشاء

انگلیسی به انگلیسی

• giving of money or favors to influence or corrupt another's conduct
bribery is the action of giving an official a sum of money or something valuable in order to persuade them to do something.

پیشنهاد کاربران

رشوه دهی، رشوه خواری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bribe
✅️ اسم ( noun ) : bribe / bribery
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
Bribery and corruption
رشوه خواری و فساد
the act of giving bribes
عمل رشوه دادن

the act or crime of giving or accepting a bribe
They were arrested on charges of bribery.
— often used before another noun
a bribery charge/conviction
رشوه خواری یا رشوه دهی
یعنی دریافت یا دادن رشوه
اسم
ارتشاء

بپرس